تفسیر وترجمه ی سوره مرسلات آیات 50 - 1
ترجمة الميزان ج : 20ص :232
( 77 )سوره مرسلات مكي است و پنجاه آيه دارد ( 50)
سورة المرسلات
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ الْمُرْسلَتِ عُرْفاً(1) فَالْعَصِفَتِ عَصفاً(2) وَ النَّشِرَاتِ نَشراً(3) فَالْفَرِقَتِ فَرْقاً(4) فَالْمُلْقِيَتِ ذِكْراً(5) عُذْراً أَوْ نُذْراً(6) إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَوَقِعٌ(7) فَإِذَا النُّجُومُ طمِست(8) وَ إِذَا السمَاءُ فُرِجَت(9) وَ إِذَا الجِْبَالُ نُسِفَت(10) وَ إِذَا الرُّسلُ أُقِّتَت(11) لأَي يَوْمٍ أُجِّلَت(12) لِيَوْمِ الْفَصلِ(13) وَ مَا أَدْرَاك مَا يَوْمُ الْفَصلِ(14) وَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(15)
ترجمه آيات
به نام خداي رحمان و رحيم .
قسم به رسولاني كه از پي هم ( بر خير و سعادت خلق ) فرستاده شدند ( 1) .
قسم به فرشتگاني كه به سرعت تندباد به انجام حكم حق ميشتابند ( 2) .
قسم به آنان كه ( وحي حق و شرع الهي را ) نيكو نشر ميدهند ( 3) .
وبه آنانكه ( بين حق و باطل را ) كاملا جدا ميكنند ( 4) .
و به آنانكه ذكر ( خدا و كتاب الهي ) را به انبيا وحي ميكنند ( 5) .
تا عذر نيكان و بيم و تهديد كافران بدان شود ( 6) .
قسم به همه اينان كه آنچه ( از ثواب و عقاب آخرت ) به شما وعده دادند البته واقع خواهد شد ( 7) .
وقتي كه ستارگان همه بينور و محو شوند ( 8) .
و آسمان شكافته شود ( 9) .
ترجمة الميزان ج : 20ص :233
و كوهها ( چون خاك بر دم باد ) پراكنده شوند ( 10) .
و در آن هنگام كه براي پيامبران ( به منظور اداي شهادت ) تعيين وقت شود ( 11 ) .
براي چه وقت معين ميشود ؟ ( 12) .
براي روز قيامت كه بين حق و باطل و سعيد و شقي جدايي افتد ( 13) .
و تو چگونه تواني عظمت آن روز جدايي را تصور كني ؟ ( 14) .
واي در آن روز ( به حال منكران خدا و قيامت ) و تكذيب كنندگان ( كتاب و رسالت ) ( 15) .
بيان آيات
اين سوره يوم الفصل كه همان روز قيامت است را خاطر نشان ساخته ، خبر از وقوع آن را تاكيد ميكند ، و اين تاكيد خود را با تهديد شديدي به منكرين آن و انذار و تبشير به ديگران توأم نموده ، جانب تهديد را بيش از ساير مطالب تاكيد ميكند ، براي اينكه ميبينيم ده مرتبه ميفرمايد : ويل يومئذ للمكذبين - واي در آن روز بر تكذيبگران و اين سوره به شهادت سياق آياتش در مكه نازل شده است .
و المرسلات عرفا اين آيه و آيات بعدش تا شش آيه سوگندهايي است از خداي تعالي ، به اموري كه از آن امور تعبير كرده به مرسلات ، عاصفات ، ناشرات ، فارقات ، ملقيات ذكرا و عذرا او نذرا .
و دو تعبير اول يعني المرسلات عرفا و العاصفات عصفا اگر از سياق صرفنظر كنيم و خود آن دو را در نظر بگيريم ، خالي از مختصر ظهوري در بادهاي سخت و تند و پشت سر هم نيست ، و ليكن تعبير آخر يعني الملقيات ذكرا عذرا او نذرا تقريبا صريح در اين است كه مراد از آن ملائكهاي است كه حامل وحي خداي تعالي بودند و بر انبيا و رسل نازل ميشدند ، و به منظور اتمام حجت و انذار و ساير غراض ، وحي الهي را بر آنان القا ميكردند و بقيه صفات پنجگانه هم آنطور نيست كه قابل حمل بر معنايي مناسب با اين معنا نباشند .
و ما نميتوانيم تمامي صفات پنجگانه را حمل كنيم بر بادهاي تند كه دو جمله اول - به بياني كه گذشت - ظهور در آن دارد ، مگر اينكه خود را به سختي دچار زحمت نموده ، سه صفت ديگر و مخصوصا صفت آخري را به زحمت حمل بر آن نماييم .
اين كار را هم نميتوانيم بكنيم كه دو جمله اول را حمل كنيم بر بادهاي تند ، و سه جمله بقيه را و يا تنها دو جمله آخر و يا حداقل جمله اخير را حمل بر ملائكه وحي كنيم ، براي
ترجمة الميزان ج : 20ص :234
اينكه ظاهرا هيچ تناسبي ميان بادهاي متعاقب و ملائكه وحي نيست ، تا در يك سياق كه سياق سوگند است بين آن دو جمع شود ، و هر دو نوع سوگند در سلك واحدي قرار گيرند ، و توجيهات مختلفي كه در اين باب كردهاند ، معاني بعيدي است از ذهن ، به طوري كه هيچ شنوندهاي بدون توجه قبلي ، به آن معاني منتقل نميشود .
پس وجهصحيح همان است كه از اين سخنان كه بسيار هم زياد است صرفنظر كنيم ، چون به هيچ وجه تحت ضابطه در نميآيند ، و بايد بگوييم در همه صفات پنجگانه ملائكه وحي منظورند نظير ساير سوگندهايي كه در ابتداي سوره صافات آمده ، ميفرمايد : و الصافات صفا فالزاجرات زجرا فالتاليات ذكرا ، و در معناي آن است آيه شريفه زير كه ميفرمايد : عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احدا الا من ارتضي من رسول فانه يسلك من بين يديه و من خلفه رصدا ليعلم أن قد أبلغوا رسالات ربهم كه ترجمهاش در اوائل كتاب در تفسير سوره جن گذشت .
پس جمله و المرسلات عرفاسوگندي است از خداي تعالي به مرسلات .
و كلمه عرف - به ضمه عين و سكون راء - به معناي دسته مويي است كه در گردن اسب ميباشد و هر امري را كه به طور تعاقب و پشت سر هم واقع بشود به يال اسب تشبيه ميكنند ، مثلا به عنوان استعاره گفته ميشود فلانيها مثل يال اسب آمدند ، يعني پشت سرهم .
و يا گفته ميشود : جاؤا اليه عرفا واحدا - به يك يال نزدش آمدند ، يعني زنجيروار و متصل به هم آمدند .
كلمه عرف به معناي معروف از هر كار نيز ميآيد ، چه كار نيك و چه كار زشت ، و اين كلمه در آيه مورد بحث اگر به معناي اول گرفته شود حال ، و معنايش چنين خواهد بود : سوگند به فرشتگان روانه شده ، در حالي كه پشت سرهم ميآيند ، و اگر به معناي دوم گرفته شود مفعول له خواهد بود ، و چنين معنا ميدهد : سوگند به فرشتگان كه به خاطر كاري خير و معروف روانه شدهاند ، و كلمه ارسال در مقابل كلمه امساك است ، اولي به معناي رها كردن ، و دومي به معناي نگه داشتن است ، و اگر مرسلها را مؤنث آورد ، و نفرمود : و المرسلين عرفا ، براي اين اعتبار بوده كه فرشتگان جماعتي بودند ، و يا به اعتبار آن روحي
ترجمة الميزان ج : 20ص :235
است كه ملائكه نازلش ميكنند ، همچنان كه در قرآن كريم فرموده : ينزل الملائكة بالروح من امره علي من يشاء من عباده ، و نيز فرموده : يلقي الروح من امره علي من يشاء من عباده ... .
و معناي جمله اين است كه سوگند ميخورم به جماعات ملائكه وحي ، كه روانه ميشوند .
بعضي گفتهاند : مراد از اين جمله بادهاي پي در پي است .
كه در سابق به ضعف اين نظريه اشاره كرديم ، و نظير اين قول در ضعف ، سخن آن مفسري است كه گفته : منظور از مرسلات انبيايند ، دليل ضعف اين قول اين است كه با آيات بعد سازگار نيست .
فالعاصفات عصفا اين جمله عطف است به جمله قبلي ، و مراد از عصف سرعت سير است ، باد تند را عاصف ميگويند ، و سرعت سير ملائكه در رساندن وحي را به عنوان استعاره عصف خوانده ، و معنايش اين است كه سوگند ميخورم به ملائكهاي كه پشت سر هم روانه ميشوند ، و ايشان با سرعت سيري كه دارند ، مانند بادهاي تند ماموريت خود را انجام ميدهند .
و الناشرات نشرا اين جمله سوگندي ديگر است ، و نشر صحيفه و كتاب و جامه و امثال آن ، به معناي گشودن آن است ، و مراد از نشر گشودن صحف وحي است ، همچنان كه آيه كلا انها تذكرة فمن شاء ذكره في صحف مكرمة مرفوعة مطهرة بايدي سفرة كرام بررة به اين معنا اشاره ميكند .
و معناي آيه اين است كه : سوگند ميخورم به ملائكهاي كه صحيفههاي آسماني را باز ميكنند ، صحيفههايي كه وحي الهي بر آن نوشته شده ، تا پيغمبر آن را تلقي كند .
بعضي از مفسرين گفتهاند : مراد از اين جمله بادهايي است كه خداوند قبل از نزول باران و رحمت خدا ميپراكند .
بعضي ديگر گفتهاند : مراد بادهايي است كه ابرها را
ترجمة الميزان ج : 20ص :236
ميگسترند .
بعضي ديگر گفتهاند : مراد ملائكهاي است كه نامههاي اعمال را ميگسترند .
و بعضي ديگر گفتهاند : ملائكهاي است كه در هنگامنزول ، بال خود را ميگسترند .
و بعضي ديگر حرفهاي ديگري زدهاند .
فالفارقات فرقا مراد از فارقات فرقهايي است كه بين حق و باطل ، و حلال و حرام است ، و فرق در اين آيه صفتي است كه بر نشر ياد شده متفرع ميشود .
فالملقيات ذكرا عذرا او نذرا مراد از ذكر قرآن است ، كه او را به رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) ميخواندند .
و ممكن هم هست وحي نازل بر انبيا باشد ، كه بر آنان خوانده ميشد .
و صفات سهگانهاي كه اخيرأ ذكر شده ، يعني نشر ، فرق و القاء ، سه صفت است كه مترتب بر يكديگرند ، يعني اول بايد صحف آسماني نشر بشود ، تا فرق ميان حق و باطل و حلال و حرام روشن شود ، پس با نشر است كه فرق تحقق خود را آغاز ميكند ، و با القاء تحققش تمام ميشود ، پس فرق مرتبهاي از وجود نشر است ، كه بر آن مترتب ميشود ، و القاء ، مرتبه ديگري است كه بر وجود آن مترتب ميشود و وجود نشر را تمام ميكند .
و در كلمه عذرا و نذرا مفعول له هستند ، و اگر با حرف أو عطف شدهاند براي افاده تنويع است .
بعضي گفتهاند : اين دو كلمه مصدر و به معناي اعذار و انذار است ، و اعذار به معناي آوردن بهانهاي است كه به وسيله آن انسان معذور شود ، و معناي آيه اين است كه : فرشتگان ذكر را تلاوت ميكنند تا عذر باشد براي بندگان مؤمن ، كه به ذكر ايمان دارند ، و تهديد باشد براي سايرين .
بعضي ديگر گفتهاند : معنايش اين است كه : فرشتگان ذكر را تلاوت ميكنند تا خداي تعالي عذرش در برابر بندگان و عقاب ايشان تمام باشد ، و معلوم شود كه عقاب بندگان جز به وجه حكمت نبوده .
برگشت اين معنا هم به همان اتمام حجت است ، پس بنابر اين ، حاصل معناي آيه اين است كه فرشتگان ذكر را القاء ميكنند تا حجت بر تكذيب گران تمام شود ، و تهديدي براي غير ايشان باشد ، و اين معنا معناي خوبي است .
ترجمة الميزان ج : 20ص :237
انما توعدون لواقع اين جمله جواب از آن چند سوگند است ، و كلمه ما موصوله و خطاب در توعدون به عموم بشر است ، و مراد از ما توعدون وعدههاي قيامت و ثواب و عقاب است ، و اگر فرمود : لواقع و نفرمود : لكائن براي اين بود كه كلمه واقع رساتر است ، چون در آن شائبهاي از استقرار نيز هست .
و معناي آيه اين است كه : آن چيزي كه خدا شما را به آن وعده داده ، يعني مساله بعث و عقاب و ثواب خواه ناخواه واقع خواهد شد .
گفتاري پيرامون سوگند ياد كردن خداي تعالي در قرآن
يكي از لطائف فن بيان در اين آيات ششگانه اين است كه علاوه بر اينكه سوگند در آن خبري را كه در جواب است تاكيد ميكند ، متضمن حجت بر مضمون جواب نيز هست ، و ميفهماند به چه دليل جزاي موعود واقع شدني است ، به اين دليل كه تدبير ربوبي كه سوگندها بدان اشاره دارد ، يعني ارسال مرسلات و عاصفات ، نشر صحف ، فرق و جداسازي حق از باطل ، و القاء مرسلات ذكر را بر پيامبر ، تدبيري است كه جز با وجود تكليف الهي تصور صحيح ندارد .
و تكليف هم جز با حتمي بودن روز جزا .
روزي كه مكلفين عاصي و مطيع به جزاي خود برسند تمام نميشود .
پس سوگندي كهخداي تعالي ياد كرده سوگند تدبير او است ، تا هم وقوع جزاي موعود را تاكيد كند ، و هم حجتي باشد بر وقوع آن جزا ، گويا فرموده : من به اين حجت سوگند ميخورم كه مدلولش واقع خواهد شد .
و خواننده عزيز اگر در آياتي كه خداي تعالي در آنها سوگند ياد كرده دقت بفرمايد ، خواهد ديد كه خود آن سوگندها حجت و برهاني است كه بر حقانيت جواب قسم دلالت ميكند ، نظير سوگندي كه در مورد رزق خورده و فرموده : فو رب السماء و الأرض انه لحق ، كه در عين اينكه سوگند خورده بر حقيت رزق ، دليل آن را هم بيان كرده ، و آن اين است كه خداي تعالي رب و مدبر آسمان و زمين است ، و مبدأ رزق مرزوقين هم همان تدبير الهي است .
و سوگندي كه در مورد مستي كفار ياد كرده ميفرمايد : لعمرك انهم لفي سكرتهم
ترجمة الميزان ج : 20ص :238
يعمهون ، در عين سوگند بر گمراهي و كوري آنان دليل آن را هم بيان كرده ، و آن جان پيامبر است ، كه جاني طاهر و به عصمت خدايي مصون از هر نقص است ، و معلوم است كه مخالف چنين پيامبري معصوم ، در مستي و سرگرداني بسر ميبرد ، و سوگندي كه در رستگاري نفوس الهي و خسران نفوس آلوده ياد كرده ، ميفرمايد : و الشمس و ضحيها ... و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقويها قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها كه در عين اينكه سوگند ياد كرده دليلش را هم آورده ، ميفرمايد : نظامي كه در خورشيد و ماه و شب و روز جريان دارد ، و منتهي شده به پيدايش نفسي كه فجور و تقوايش به او الهام شده ، خود دليل است بر رستگاري كسي كه نفس را تزكيه كند و خسران كسي كه آن را آلوده سازد .
اين چند آيه را به عنوان نمونه آورديم ، ساير سوگندها هم كه در كلام خداي تعالي آمده همين حال را دارد ، هر چند كه همه آنها به روشني اين چند سوگند نيست ، و نيازمند دقت نظر بيشتري است نظير اين سوگند كه ميفرمايد : و التين و الزيتون و طور سينين ، كه خواننده بايد در آن تدبر كند .
فاذا النجوم طمست ... اقتت اين آيات بيانگر روز موعودي است كه از وقوع آن خبر داده و فرموده بود : انما توعدون لواقع ، و جواب كلمه اذا حذف شده ، چون جملات لاي يوم اجلت ... للمكذبين بر آن دلالت ميكرد .
خداي سبحان روز موعود را با ذكر حوادثي كه در آن واقع ميشود ، و مستلزم انقراض عالم انساني و انقطاع نظام دنيوي است معرفي ميكند ، نظير تيره شدن ستارگان ، شكافتن زمين ، متلاشي شدن كوهها ، و تحول نظام دنيا به نظامي ديگر .
و اين نشانيها در بسياري از سورههاي قرآني و مخصوصا سورههاي كوچك قرآن از قبيل سوره نبا ، نازعات ، تكوير ، انفطار ، انشقاق ، فجر ، زلزال ، قارعة ، و غير آن مكرر آمده است ، و در رواياتي هم كه در مورد مقدمات قيامت و نشانيهاي آن وارد شده اين امور ذكر شده .
ترجمة الميزان ج : 20ص :239
و اين معنا از بيانات كتاب و سنت به طور بديهي معلوم است كه نظام حيات در همه شؤونش در آخرت غير نظامي است كه در دنيا دارد ، چون خانه آخرت خانه ابدي است ، و از ساكنين آن خانه كساني كه اهل سعادتند ، سعادتشان خالص ، و آنها كه اهل شقاوتند شقاوتشان خالص است .
طبقه اول آنچه را بخواهند و دوست داشته باشند در اختيار دارند ، و طبقه دوم بغير از مكروه سهمي ندارند ، هر چه دارند ناخوشايند است ، ولي دار دنيا دار فنا و زوال است ، در دنيا جز عوامل و اسباب خارجي و ظاهري ، كه آميختهاي از مرگ و حيات ، و فقدان و وجدان ، و كام و ناكامي ، و تعب و راحت ، و اندوه و مسرت است ، حاكم نيست ، به خلاف خانه آخرت كه دار جزا است ، و در آن عملي نيست و دنيا دار عمل است ، و جزايي در آن نيست ، و كوتاه سخن اينكه نشاه آخرت غير نشاه دنيا است .
پس اينكه خداي تعالي نشاه قيامت و جزا را به وسيله مقدمات آن تعريف ميكند ، و خاطرنشان ميسازد كه نشاني آن برچيده شدن بساط دنيا و خراب شدن بنيان زمين آن ، و متلاشي شدن كوههاي آن ، و پاره پاره شدن آسمان آن ، و محو و بينور شدن ستارگان آن و غير اينها در حقيقت از قبيل تحديد حدود يك نشاه به سقوط نظام حاكم بر نشاهاي ديگر است : و لقد علمتم النشاة الاولي فلو لا تذكرون .
پس معناي اينكه فرمود : فاذا النجوم طمست اين است كه در آن روز اثر ستارگان ، نور و ساير آثار آن محو ميشود ، چون كلمه طمس به معناي زايل كردن اثر و محو آن است ، همچنان كه در جايديگر اين طمس را معنا كرده فرموده : و اذا النجوم انكدرت .
و اذا السماء فرجت - يعني روزي كه آسمان پاره ميشود ، چون كلمه فرج ، فرجه به معناي پيدا شدن شكاف بين دو چيز است ، و در جاي ديگر اين فرج را معنا كرده فرموده : اذا السماء انشقت .
و اذا الجبال نسفت - يعني روزي كه كوهها از ريشه كنده ميشوند و از بين ميروند ، وقتي گفته ميشود : نسفت الريح الكلاء معنايش اين است كه باد ، علف را از ريشه در آورد و از بين برد ، همچنان كه در جاي ديگر فرموده : و يسئلونك عن الجبال فقل
ترجمة الميزان ج : 20ص :240
ينسفها ربي نسفا .
و اذا الرسل اقتت - يعني و روزي كه زمان حضور انبيا براي شهادت عليه امتها معين ميشود ، و يا آن زماني كه منتظر رسيدنش هستيم تا رسولان عليه امتها شهادت دهند فرا ميرسد .
و كلمه اقتت فعل ماضي مجهول از باب تفعيل از مصدر تاقيت است ، كه به معناي توقيت و تعيين وقت است ، و در باره شهادت انبيا در جاي ديگر فرموده : فلنسئلن الذين ارسل اليهم و لنسئلن المرسلين ، و نيز فرموده : يوم يجمع الله الرسل فيقول ما ذا اجبتم .
لاي يوم اجلت ... للمكذبين كلمه أجل به معناي مدتي است كه براي چيزي معين شده باشد و تاجيل به معناي اجل قرار دادن براي چيزي است ، كه البته در لازمه آن كه همان تاخير باشد نيز استعمال ميشود ، مثلا وقتي ميگويند : قرض مؤجل معنايش قرض مدتدار است ، به خلاف قرض حال كه به معناي قرض فوري است ، و اين معنا با آيه مناسبتر است تا معناي لغوي كلمه .
و ضمير در اجلت به امور مذكور يعني طمس نجوم ، شكافتن آسمان ، ريشه كن شدن كوهها ، و تعيين وقت شهادت رسولان بر ميگردد .
و معناي آيه اين است كه : اين امور براي چه روزي تاخير داده شده ، و خلاصه چه روزي صورت ميگيرد .
اين احتمال هم داده شده كه : كلمه اجلت بهمعناي مدت قرار دادن براي چيزي باشد ، و ضمير مقدر در آن به رسل و يا به آنچه كه كلام بدان اشعار دارد ، و مربوط به اخباري است كه رسولان از احوال آخرت دادهاند برگردد ، و معنا چنين باشد : چند سال و يا چند قرن به رسولان مهلت دادهاند تا بعد از آن مهلت براي شهادت حاضر شوند ، و يا چند قرن معين كردهاند تا بعد از آن آنچه انبيا خبر دادهاند واقع شود ، و صحنه هول انگيز قيامت و تعذيب كفار و تنعيم مؤمنين محقق گردد .
و ليكن اين احتمال خالي از خفا و ابهام نيست .
اين آيه شريفه و آيه بعدش يعني مجموع لاي يوم اجلت ليوم الفصل به صورت سؤال
ترجمة الميزان ج : 20ص :241
و جواب آمده تا عظمت و هول انگيزي آن روز را رسانيده تعجب شنونده را برانگيزد ، و اصل معنا اين است كه اين امور تاخير انداخته شده براي روز فصل .
و اين نوع جملههاي استفهامي در معناي تقدير قول است ، و معناي آن اين است كه : دليل بر عظمت اين روز و هول انگيزي و عجيب بودنش ، اين است كه ميپرسند : براي چه روزي اين امور عظيم و هائل و عجيب تاخير انداخته شدهاند ، پس جواب داده ميشود براي روز فصل .
و منظور از روز فصل روز جزا است كه در آن خداي تعالي بين خلائق فصلقضا ميكند ، همچنان كه فرمود : ان الله يفصل بينهم يوم القيمة .
و جمله و ما أدراك ما يوم الفصل تعظيمي است از آن روز ، و از وقايع آن روز .
ويل يومئذ للمكذبين - كلمه ويل به معناي هلاكت است ، و مراد از مكذبين تكذيبگران روز فصل است ، كه وعدهاش را به ايشان دادهاند چون سياق آيات ، سياق رساندن اين معناست كه آن روز واقع شدني است ، و به همين منظور هم سوگند ياد شده .
و در اين جمله نفريني به تكذيبگران شده ، و به همين نفرين اكتفا شده ، ديگر جواب كلمه اذا را نياورده ، و نفرموده : اذا النجوم طمست ... - وقتي ستارگان تيره ميشود چه ميشود ... ، و تقدير كلام اين است كه وقتي چنين و چنان ميشود آنچه وعدهاش به شما داده شده واقع ميشود .
و يا اين است كه وقتي چنين و چنان ميشود روز فصل واقع گشته و تكذيبگران هلاك ميشوند ، ( كه جملههايي كه بين گيومه است حذف شده و آن نفرين به جايش نشسته است) .
بحث روايتي
در كتاب خصال از ابن عباس روايت آورده كه گفت : روزي ابو بكر به حضور رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) عرضه داشت : يا رسول الله محاسنت زود سفيد شد ؟ فرمود : سوره هود ، واقعه ، مرسلات ، و عم يتسائلون مرا پير كرد .
و در الدر المنثور است كه بخاري ، مسلم ، نسائي و ابن مردويه از ابن مسعود روايت كردهاند كه گفت : روزي در حالي كه ما با رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) در غار مني
ترجمة الميزان ج : 20ص :242
جاي گرفته بوديم ، ناگهان سوره و المرسلات عرفا نازل گرديد ، رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) در همان حال آن را ميخواند و من از دهانش ميگرفتم هنوز دهان رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) از خواندن اين سوره باز نايستاده بود كه ناگهان ماري بر آن جناب حمله كرد ، رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) فرمود : او را بكشيد ، دويديم كه مار را بكشيم ، ليكن دست ما به آن نرسيد و فرار كرد ، رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) فرمود من از شر شما حفظ شدهام ، همانطور كه شما از شر اين مار حفظ شديد .
مؤلف : صاحب الدر المنثور اين روايت را به دو طريق ديگر نيز نقل كرده .
و در تفسير قمي در ذيل جمله و المرسلات عرفا گفته : اين آيات تابع يكديگر و مترتب بر همند .
و در مجمع در ذيل همين آيه گفته : بعضي معتقدند كه مرسلات ملائكهاي هستند كه براي ابلاغ اوامر و نواهي خداي تعالي ارسال شدهاند ، ( نقل از روايت هروي از ابن مسعود و نقل از ابي حمزه ثمالي يكي از اصحاب علي (عليهالسلام) از آن جناب ) .
و در تفسير قمي در ذيل جمله فاذا النجوم طمست گفته است : يعني نور ستارگان از بين ميرود ، و خود آنان فرو ميريزند .
و در همان كتاب در روايت ابي الجارود از امام ابي جعفر (عليهالسلام) آمده كه در تفسير جمله مذكور ، فرمود : طمس نجوم از بين رفتن روشني آنها است ، و در تفسير آيه و اذا السماء فرجت فرمود : يعني آسمان منشق ميشود .
و اذا الرسل اقتت يعني رسولان در اوقاتي مختلف مبعوث ميشوند .
و در مجمع البيان است كه امام صادق (عليهالسلام) در معناي جمله اقتت فرمود : يعني در اوقات مختلف مبعوث شدند .
و در تفسير قمي در ذيل جمله لاي يوم اجلت فرموده : يعني تاخير انداخته شده .
ترجمة الميزان ج : 20ص :243
أَ لَمْ نهْلِكِ الأَوَّلِينَ(16) ثمَّ نُتْبِعُهُمُ الاَخِرِينَ(17) كَذَلِك نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ(18) وَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(19) أَ لَمْ نخْلُقكم مِّن مَّاءٍ مَّهِينٍ(20) فَجَعَلْنَهُ في قَرَارٍ مَّكِينٍ(21) إِلي قَدَرٍ مَّعْلُومٍ(22) فَقَدَرْنَا فَنِعْمَ الْقَدِرُونَ(23) وَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(24) أَ لَمْ نجْعَلِ الأَرْض كِفَاتاً(25) أَحْيَاءً وَ أَمْوَتاً(26) وَ جَعَلْنَا فِيهَا رَوَسي شمِخَتٍ وَ أَسقَيْنَكم مَّاءً فُرَاتاً(27) وَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(28) انطلِقُوا إِلي مَا كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ(29) انطلِقُوا إِلي ظِلٍّ ذِي ثَلَثِ شعَبٍ(30) لا ظلِيلٍ وَ لا يُغْني مِنَ اللَّهَبِ(31) إِنهَا تَرْمِي بِشرَرٍ كالْقَصرِ(32) كَأَنَّهُ جِمَلَتٌ صفْرٌ(33) وَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(34) هَذَا يَوْمُ لا يَنطِقُونَ(35) وَ لا يُؤْذَنُ لهَُمْ فَيَعْتَذِرُونَ(36) وَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(37) هَذَا يَوْمُ الْفَصلِجَمَعْنَكمْ وَ الأَوَّلِينَ(38) فَإِن كانَ لَكمْ كَيْدٌ فَكِيدُونِ(39) وَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(40) إِنَّ الْمُتَّقِينَ في ظِلَلٍ وَ عُيُونٍ(41) وَ فَوَكِهَ مِمَّا يَشتهُونَ(42) كلُوا وَ اشرَبُوا هَنِيئَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(43) إِنَّا كَذَلِك نجْزِي المُْحْسِنِينَ(44) وَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(45) كلُوا وَ تَمَتَّعُوا قَلِيلاً إِنَّكم مجْرِمُونَ(46) وَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(47) وَ إِذَا قِيلَ لَهُمُ ارْكَعُوا لا يَرْكَعُونَ(48) وَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(49) فَبِأَي حَدِيثِ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ(50)
ترجمة الميزان ج : 20ص :244
ترجمه آيات
آيا ما پيشينيان را ( به كيفر كفر ) هلاك نكرديم ؟ ( 16) .
از پي آنان هم قومي ديگر را ( كه منكران قرآن باشند ) نيز هلاك ميكنيم ( 17) .
ما بدكاران عالم را همين گونه هلاك ميسازيم ( 18) .
واي در آن روز به حال آنان كه آيات خدا را تكذيب كردند ! ( 19) .
آيا ما شما آدميان را از آبي پست و ناچيز بدين زيبايي نيافريديم ؟ ( 20) .
سپس آن را ( از صلب پدر ) به قرارگاه رحم منتقل ساختيم ( 21 ) .
تا مدتي معين و معلوم ( در رحم بماند ) ( 22) .
و ما تقدير مدت رحم ( و تعيين سرنوشت او تا ابد ) را كرديم ، كه نيكو مقدر حكيمي هستيم ( 23) .
واي در آن روز به حال آنانكه آيات خدا را تكذيب كردند ( 24) .
آيا ما زمين را محل اجتماع بشر قرار نداديم ؟ ( 25) .
تا زندگان روي زمين تعيش كنند و مردگان درونش پنهان شوند ( 26) .
و در زمين كوههاي بلند برافراشتيم و از ابر و باران به شما آب زلال گوارا نوشانديم ( 27) .
واي در آن روز به حال آنانكه آيات خدا را تكذيب كردند ( 28) .
خطاب رسد اي منكران ! شما امروز به سوي آن دوزخي كه تكذيب كرديد برويد ( 29) .
برويد زير سايه دودهاي آتش دوزخ كه داراي سه شعبه است ( 30) .
نه آنجا سايهاي خواهد بود و نه از شرار آتش هيچ نجاتي دارند ( 31) .
آن آتش هر شراري بيفكند مانند قصري است ( 32) .
گويي آن شراره ( در سرعت و كثرت ) همچون شتران زرد موي است ( 33) .
واي در آن روز به حال آنان كه آيات خدا را تكذيب كردند ( 34) .
اين روزي است كه كافران ( براي نجات خود ) سخني نتوانند گفت ( 35) .
و به آنها رخصت عذرخواهي نيز نخواهند داد ( 36) .
واي در آن روز به حال آنان كه آيات خدا را تكذيب كردند ( 37) .
اين روز فصل ( حكم و جدايي نيك و بد ) است كه شما را با همه در گذشتگان پيشين به عرصه محشر جمع گردانيم ( 38) .
پس اگر چارهاي بر نجات خود ميتوانيد انجام دهيد كنيد ( 39) .
ترجمة الميزان ج : 20ص :245
واي در آن روز به حال آنانكه آيات خدا را تكذيب كردند ( 40) .
آن روز سخت بندگان با تقوا در سايه درختان بهشت و كنار نهرهاي جاري متنعمند ( 41) .
و از هر نوع ميوه كه مايل باشند فراهم است ( 42) .
به آنها خطاب شود كه از هر طعام و شراب بخواهيد بخوريد و بياشاميد كه شما را گوارا باد پاداش اعمال نيكي كه در دنيا بجا آورديد ( 43 ) .
ما البته نيكوكاران عالم را چنين پاداش ميدهيم ( 44) .
واي در آن روز به حال آنانكه آيات خدا را تكذيب كردند ( 45) .
اي كافران شما هم بخوريد و تمتع بريد به عمر كوتاه دنيا كه شما بسيار بدكاريد ( 46) .
واي در آن روز به حال آنانكه آيات خدا را تكذيب كردند ( 47) .
و هر گاه به آنها گفته شد كه نماز و طاعت خدا را به جاي آريد اطاعت نكردند ( 48) .
واي در آن روز به حال آنانكه آيات خدا را تكذيب كردند ( 49) .
شما پس از آيات خدا ( كه آن را تكذيب كرديد ) باز به كدامين حديث ايمان ميآوريد ؟ ! ( 50) .
بيان آيات
اين آيات حجتهايي است كه بر يگانگي خداي تعالي در ربوبيت دلالت ميكند ، أدلهاي است كه به حكم آن بايد يوم الفصلي باشد ، و در آن مكذبين به جزاي خود برسند ، و نيز به كيفرهايي كه براي آنان تهيه شده ، و به نعمت و كرامتي كه براي مردم با تقوي آماده شده اشاره ميكند ، و سوره را با توبيخ و مذمت منكرين كه از عبادت خدا و ايمان به گفتار او استكبار ميورزند ، ختم نموده است .
ا لم نهلك الاولين ثم نتبعهم الاخرينكذلك نفعل بالمجرمين استفهام در اين آيه انكاري است ، و منظور از اولين امثال قوم نوح و عاد و ثمود است ، كه از امتهاي قديم العهدند ، و منظور از آخرين امتهايي است كه بعدا به ايشان پيوستند ، و كلمه اتباع به معناي آن است كه چيزي را دنبال چيزي ديگر قرار دهند .
در جمله ثم نتبعهم كلمه نتبع را به رفع ميخوانيم ، بنا بر اينكه استينافي و از نو باشد ، چون عطف به كلمه نهلك نيست ، و گر نه آن نيز مجزوم ميشد .
و معناي آيه اين است كه : ما تكذيبگران را كه در امتهاي اولين بودند هلاك كرديم ، و سپس ما امتهاي ديگر را به دنبال آنان هلاك ميكنيم .
ترجمة الميزان ج : 20ص :246
و جمله كذلك نفعل بالمجرمين به منزله تعليل براي مطالب قبل است ، و لذا بدون فصل ( واو ) آمده و عطف به ما قبل نشده ، گويا گويندهاي پرسيده : آخر چرا هلاك شدند ؟ در پاسخ فرموده : براي اين كه سنت ما با مجرمين همين است ، و اين آيات - به طوري كه ملاحظه ميكنيد - انذار است ، و ميخواهد لحن بيان را به همان اصلي كه محور آيات اين سوره است يعني جمله ويل يومئذ للمكذبين برگرداند ، و در عين حال حجتي است بر يگانگي خدا در ربوبيت ، چون هلاك كردن انسانهاي مجرم ، خود تصرفي در عالم انساني و تدبيري براي آن است ، و چون غير از خدا هلاك كنندهاي نيست ، و خود مشركين هم به اين اعتراف دارند ، پس رب هم تنها او است و غير او رب و معبودي نيست .
علاوه بر اشارات ياد شده بر وجود يوم الفصل هم دلالت دارد ، چون اهلاك قومي به خاطر جرائمي كه داشتهاند وقتي تصور دارد كه قبلا تكليف كرده باشد ، و تكليف هم وقتي ميتواند متوجه قومي بشود كه مجازاتي هم در كار باشد ، اطاعتكاران را پاداش و گنهكاران را كيفر دهند ، پس معلوم ميشود كه در اين ميان يوم الفصلي هست ، و در آن افراد مطيع پاداش ، و عاصيان كيفر داده ميشوند ، و پاداش و كيفر آن روز از جنس پاداش و كيفر دنيا نيست ، چون پاداش و كيفر دنيوي نميتواند همه اولين و آخرين را شامل شود ، پس در اين ميان روزي هست كه هر انساني در برابر هر كاري كه كرده جزا داده ميشود ، و اين همان روز فصل و روز مجموع له الناس است .
ا لم نخلقكم من ماء مهين ... فنعم القادرون استفهام در اين آيه انكاري است ، و كلمه ماء مهين به معناي آبي خوار و پست است ، كه خودش نميتواند خود را نگه دارد ، و مراد از آن نطفه است ، و مراد از قرار مكين محفظه رحم است ، و منظور از قدر معلوم مدتحمل است .
و فعل فقدرنا از باب قدر به معناي اندازهگيري است ، و حرف فاء براي تفريع قدر بر خلق است ، و معنايش اين است كه : ما شما را خلق كرديم و حوادثي كه بعدها بر سرتان ميآيد و اوصاف و احوالي كه در آينده به خود ميگيريد همه را معين و تقدير كرديم .
خلاصه هم خلقتان كرديم ، و هم حوادثي كه در طول زندگي برايتان پيش ميآيد معين كرديم ، يكي عمرش طولاني و ديگري كوتاه شد ، يكي قيافهاش زيبا و ديگري زشت شد ، يكي سالم و ديگري مريض شد ، و همچنين از نظر رزق و چيزهاي ديگر .
بعضي احتمال دادهاند كه : جمله قدرنا از قدرت در مقابل عجز گرفته شده باشد ،
ترجمة الميزان ج : 20ص :247
و مراد اين باشد كه ما بر همه اينها تواناييم .
ولي وجه قبلي وجيهتر است .
و معناي آيه اين است كه : ما شما را از آبي پست و ناچيز كه همان نطفه باشد آفريدهايم ، و آن آب را در قرارگاهي محفوظ كه همان رحم مادران باشد جاي داديم ، و تا مدتي معلوم كه همان مدت حمل باشد در آنجا نگه داشتيم ، پس ما همه اين حوادث و صفات و احوال را كه با هستي شما ارتباط دارند تقدير كرديم ، و چه خوب مقدري هستيم ما .
در اين آيات و اينكه مضمونش حجتي بر وحدانيت خداي تعالي در ربوبيت است ، نظير آن بياني كه در آيات سابق داشتيم جريان دارد .
و همچنين در اينكه اين حجت ، حجت بر تحقق يوم الفصل نيز هست ، چون ربوبيت اقتضاي آن دارد كه مربوبين در برابر ساحتش خضوع كنند ، و اين خضوع همان گرويدن به ديني است كه مربوب را مكلف به تكاليفي ميكند ، و تكليف هم جز بر دائر كردن جزا در برابر اطاعت و عصيان تمام نميشود ، و روزي كه مكلفين در آن روز به جزاي اعمال خود ميرسند ، همان يوم الفصل است .
ا لم نجعل الأرض كفاتا احياء و امواتا ... فراتا كلمه كفات و همچنين كلمه كفت به معناي جمع كردن و ضميمه كردن است ، ميفرمايد : مگر ما نبوديم كه زمين را كفات كرديم ، يعني چنان كرديم كه همه بندگان را در خود جمع ميكند ، چه مردهها را و چه زندهها را .
بعضي گفتهاند : كفات جمع كفت به معناي ظرف است .
و معناي آيه اين است كه : مگر ما زمين را ظرفهايي براي جمع احيا و اموات نكرديم .
و جعلنا فيها رواسي شامخات - كلمه رواسي جمع راسيه است ، كه به معناي كوه پا بر جا و استوار است ، و شامخات به معناي كوههاي بلند است ، و گويا آوردن كلمه رواسي زمينهچيني است براي آيه و أسقيناكم ماء فراتا ، چون نهرها و چشمههاي طبيعي همه از كوهها منفجر ميشود ، و به طرف دشتها سرازير ميگردد ، و كلمه فرات به معناي آب گوارا است ، در دليل بودن اين آيات هم همان بيان كه در آيات قبل داشتيم ميآيد .
انطلقوا الي ما كنتم به تكذبون اين آيه حكايت فرماني است كه در يوم الفصل به ايشان داده ميشود ، صاحب كلام خداي تعالي است ، به قرينه اينكه در آخر آيات ميفرمايد : اگر نيرنگي داريد به كار ببريد،
ترجمة الميزان ج : 20ص :248
و مراد از جمله آنچه همواره تكذيبش ميكردند جهنم است ، و كلمه انطلاق به معناي روانه شدن و منتقل گشتن از جايي به جاي ديگر و بدون مكث است .
و معناي آيه اين است كه : به ايشان گفته ميشود از محشر بدون هيچ درنگي به سوي آتش روانه شويد ، همان آتشي كه همواره تكذيبش ميكرديد .
انطلقوا الي ظل ذي ثلث شعب مفسرين گفتهاند : مراد از اين ظل سايه دودي است كه از آتش جهنم بالا ميرود ، همچنان كه در جاي ديگر فرموده : و ظل من يحموم .
و نيز در مورد انشعاب آن به سه شعبه گفتهاند : اين اشاره است به عظمت دود جهنم ، چون دود وقتي خيلي متراكم و عظيم باشد شاخه شاخه ميشود .
لا ظليل و لا يغني من اللهب ظل ظليل به معناي سايه خنك است ، سايهاي كهاز رسيدن حرارت به انسان جلوگيري كند ، و براي آدمي ساتري از آزار حرارت باشد ، و اينكه ميفرمايد سايه شعبهدار ظليل نيست ، منظور اين است كه از هرم آتش و شعلههاي آن جلوگيري نميكند .
انها ترمي بشرر كالقصر كانه جمالت صفر ضمير انها به نار - آتش بر ميگردد هر چند در كلام نامي از نار برده نشده بود ، و ليكن از سياق معلوم است .
و كلمه شرر به معناي زبانههايي است كه از آتش بر ميخيزد .
و معناي قصر معلوم است و كلمه جمالة جمع جمل است ، كه به معناي شتر نر است ، و معناي آيه روشن است .
هذا يوم لا ينطقون و لا يؤذن لهم فيعتذرون كلمه هذا اشاره است به يوم الفصل و مراد از يؤذن اذن در سخن گفتن و يا عذرخواهي كردن است .
و جمله فيعتذرون عطف است بر جمله يؤذن و هر دو در سلك نفي قرار دارند ، ميفرمايد امروز روزي است كه اهل محشر - از انسانها - سخن نميگويند و اذن سخن گفتن به ايشان داده نميشود ، و يا اذن عذرخواهي كردن به ايشان داده نميشود ، پس اعتذاري نخواهند كرد .
و نفي نطق در اين آيه با اثبات آن در آيات ديگر منافات ندارد ، چون روز قيامت مواقف بسيار و مختلف دارد ، در يك موقف از ايشان سؤال ميشود جواب هم ميدهند ، و در
ترجمة الميزان ج : 20ص :249
موقفي ديگر بر دهان آنان مهر ميزنند و نميتوانند سخن بگويند ، و ما در تفسير آيه شريفه يوم يات لا تكلم نفس الا باذنه ، بياني در اين باره داشتيم ، بدانجا مراجعه شود .
هذا يوم الفصل جمعناكم و الاولين فان كان لكم كيد فكيدون روز قيامت را از اين جهت يوم الفصل خوانده كه خداي تعالي در آن روز جدا سازي ميكند ، و ميان اهل حق و اهل باطل با داوري خود جدايي مياندازد ، همچنان كه فرمود : ان ربك هو يفصل بينهم يوم القيمة فيما كانوا فيه يختلفون ، و نيز فرموده : ان ربك يقضي بينهم يوم القيمة فيما كانوا فيه يختلفون كه در يكي تعبير به فصل ، و در ديگري تعبير به قضا كرده است .
و خطاب كم - شما را در جمله جمعناكم و الاولين به تكذيبگران اين امت است ، بدان جهت كه جزء آخرين هستند ، و به همين جهت در مقابل اولين قرارشان داد ، و در جاي ديگر به نحو جامع فرموده : امروز روزي است كه همه مردم در آن جمع ميشوند ، ذلك يوم مجموع له الناس و در جاي ديگر فرموده : و حشرناهم فلم نغادر منهم أحدا .
و معناي اينكه فرمود : فان كان لكم كيد فكيدون اين است كه اگر شما حيلهاي عليه من داريد تا با آن حيله عذاب مرا از خود دفع كنيد ، آن حيله را بكار ببريد ، و اين خطاب را اصطلاحا تعجيزي ميگويند ، و معنايش اين است كه شما چنين نيرويي نداريد ، در آن روز به طور كلي همه نيروها از شما گرفته ميشود ، و با ظهور اين حقيقت كه لا قوة الا لله خود ستمكاران با ديدن عذاب يقين ميكنند ، و بلكه ميبينند كه قوت همهاش از آن خدا است ، و اينكه خدا شديد العذاب است ، و اين زماني است كه پيشوايان از پيروان خود بيزاري ميجويند ، و عذاب را ميبينند ، و همه اسبابها از كار ميافتد .
و اين آيه يعني آيه ان كان لكم كيد فكيدون مدلولي وسيعتر از آيه شريفه زير
ترجمة الميزان ج : 20ص :250
دارد كه ميفرمايد : يا معشر الجن و الانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السموات و الأرض فانفذوا لا تنفذون الا بسلطان ، چون اين آيه تنها قدرت بر فرار را نفي ميكند ، به خلاف آيه مورد بحث كه همه انحاي حيله را نفي ميكند .
در جمله فكيدون التفاتي از تكلم مع الغير ( ما ) به تكلم وحده ( من ) به كار رفته ، چون در جملات قبل خداوند تعبير به ما ميكرد و ميفرمود : ما شما را جمع ميكنيم ، و در اينجا تعبير به من كرده ، و نكته در آن اين است كه امر كيدون تعجيزي است ، و متعلق آن كيدبا كسي است كه همه قوتها و قدرتها از اوست ، و او تنها خداي تعالي است ، و اگر ميفرمود : فكيدونا اشاره به توحيد از بين ميرفت .
ان المتقين في ظلال و عيون و فواكه مما يشتهون ... المحسنين مراد از كلمه ظلال سايههاي بهشت ، و مراد از كلمه عيون چشمههاي آن است ، كه اهل بهشت از آن سايهها استفاده نموده ، و از آن چشمهها مينوشند ، و كلمه فواكه جمع فاكهه است كه به معناي ميوه است .
كلوا و اشربوا هنيئا بما كنتم تعملون - مفاد اين آيه اذن و اباحه است ، تو گويي خوردن و نوشيدن كنايه است از مطلق تنعم به نعمتهاي بهشتي و تصرف در آن ، هر چند كه از مقوله خوردن و نوشيدن نباشد .
و استعمال اين كنايه شايع است ، همچنان كه خوردن مال را كنايه ميگيرند از مطلق تصرف ، مثلا ميگويند مال مردم را مخور ، يعني در آن تصرف مكن .
انا كذلك نجزي المحسنين - در اين جمله سعادت اهل بهشت را مسجل ميسازد .
كلوا و تمتعوا قليلا انكم مجرمون خطاب در اين آيه از قبيل خطابهاي تهديدآميزي است كه ما به دشمن خود ميكنيم و ميگوييم هر چه دلت ميخواهد بكن ، و يا هر چه از دستت بر ميآيد كوتاهي مكن ، كه معنايش اين است كه هر كاري بكني سودي به حالت ندارد ، و اين نوع خطابها مخاطب را از اينكه از حيلههاي خود سود ببرد و در نتيجه به هدف خود برسد مايوس ميكند ، و نظير آن در چند جاي قرآن آمده ، ميفرمايد : فاقض ما أنت قاض انما تقضي هذه الحيوة الدنيا .
ترجمة الميزان ج : 20ص :251
و نيز ميفرمايد : اعملوا ما شئتم انه بما تعملون بصير .
پس اينكه فرمود : كلوا و تمتعوا قليلا : بخوريد ، و در اندك زماني تمتع ببريد ، و يا تمتعي اندك ببريد ، در حقيقت ميخواهد ايشان را مايوس كند از اينكه با خوردن و تمتع بردن بتوانند عذاب را از خود دفع كنند ، وقتي نميتوانند جلو عذاب را بگيرند ، هر چه دلشان ميخواهد از متاع قليل دنيا بخورند .
و اگر در اين زمينه خصوص خوردن و تمتع را يادآور شد ، براي اين بود كه منكرين معاد براي سعادت معنايي جز سعادت دنيا قائل نيستند ، و براي سعادت دنيا هم معنايي جز خوردن و شهوتراني كردن نميفهمند ، عينا مانند يك حيوان بيزبان ، كه قرآن كريم ايشان را به آن تشبيه نموده ميفرمايد : و الذين كفروا يتمتعون و ياكلون كما تاكل الأنعام و النار مثوي لهم .
و جمله انكم مجرمون ، علت مطالب ما قبل را بيان ميكند ، كه در آن امر ميكرد به اينكه بخوريد و تمتع ببريد كه از آن سودي نخواهيد برد ، براي اينكه شما با تكذيب يوم الفصل ، و تكذيب كيفر تكذيبگران ، مجرم شديد ، و جزاي مجرم خواه ناخواه آتش است .
و اذا قيل لهم اركعوا لا يركعون مراد از ركوع - به طوري كه ديگران هم گفتهاند - نماز خواندن است ، و شايد به اعتبار آن باشد كه نماز مشتمل بر ركوع است .
بعضي هم گفتهاند : مراد از ركوعي كه در اين آيه به آن امر فرموده ، مطلق خشوع و خضوع و تواضع براي خداي تعالي است ، به اينكه دعوتش را بپذيرند ، و كلامش را قبول نموده ، دينش را پيروي نمايند ، و خلاصه بندگيش كنند .
بعضي ديگر گفتهاند : مراد از اين ركوع همان سجدهاي است كه در قيامت مامور بدان ميشوند ، ولي نميتوانند انجام دهند ، كه قرآن در بارهاش فرموده : و يدعون الي السجود فلا يستطيعون ، ليكن اين دو وجه خالي از بعد نيست .
ترجمة الميزان ج : 20ص :252
و اما اينكه وجه اتصال اين آيه به ما قبلش چيست ؟ به نظر ما وجهش اين است كه زمينه گفتار در سابق زمينه تهديد تكذيبگران روز فصل بود ، و در اين مقام بود كه آثار سوء اين تكذيبشان را بيان كند ، در آيه مورد بحث هم همين مطلب را تمام نموده ، ميفرمايد اينان خدا را وقتي كه ايشان را به عبادت خود ميخواند عبادت نميكنند ، چون منكر روز جزايند ، و با انكار روز جزا عبادت معنا ندارد ، پس آيه مورد بحث به اين بيان متصل به ما قبل است ، و در عين حال زمينهاي است براي آيه بعد كه ميفرمايد : فباي حديث بعده يؤمنون .
بعضي به زمخشري نسبت دادهاند كه گفته است : اين آيه متصل به كلمه للمكذبين است ، كه در آيه قبل بود ، گويا فرموده : ويل براي كساني كه تكذيب كردند ، و كساني كه وقتي به ايشان گفته ميشود ركوع كنيد ركوع نميكنند .
در اين آيه التفاتي به كار رفته ، قبلا منكرين معاد مورد خطاب بودند ، به ايشان ميفرمود : بخوريد ... و در اينجا غايب به حساب آمدهاند ، ميفرمايد : وقتي به ايشان گفته ميشود ... و وجه اين التفات روگرداني از ايشان است ، چون بعد از آنكه در جمله كلوا و تمتعوا ايشان را به خودشان واگذاشت ، كه هر چه ميخواهند بكنند ، ديگر معنا ندارد باز خطاب را متوجهشان كند .
فباي حديث بعده يؤمنون يعني وقتي به قرآن كه معجزه و آيتي است الهي ايمان نميآورند ، و وقتي اين قرآن با كمال روشني و با برهان قاطع برايشان بيان ميكند كه معبودي جز خدا ندارند ، و خدا شريكي ندارد ، و در پيش رويشان يوم الفصلي چنين و چنان دارند ، توجهي بدان نميكنند ، ديگر بعد از اين قرآن به چه سخني ايمان ميآورند .
اين جمله رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) را مايوس ميكند از اينكه به خدا و رسولش ايمان بياورند ، و به منزله هشداري است به اينكه ديگر ايشان را به ايمان دعوت مكن ، و اينكه گفتيم بخورند و تمتع ببرند سخن به جايي بود ، ديگر ايمانآور نيستند ، و هيچ فايدهاي در دعوت كردن آنان نيست ، جز همين مقدار كه حجت بر آنان تمام شود .
بحث روايتي
در تفسير قمي در ذيل آيه أ لم نخلقكم من ماء مهين آمده يعني آبي گنديده و
ترجمة الميزانج : 20ص :253
فجعلناه في قرار مكين ، يعني در رحم و الي قدر معلوم يعني تا منتهاي اجل .
مؤلف : و در اصول كافي در روايتي از ابي الحسن ماضي (عليهالسلام) آمده كه آيه أ لم نهلك الاولين را بر تكذيبگراني تطبيق فرموده كه در خصوص اطاعت از اوصياي پيغمبر او را تكذيب كردند و جمله ثم نتبعهم الاخرين را بر كساني تطبيق فرموده كه نسبت به آل محمد جفا كردند .
و اين حديث علاوه بر اضطرابي كه در متن آن هست صرف تطبيق مصداق بر آيه است ، نه تفسير آن .
و نيز در آن كتاب آمده كه در معناي آيه أ لم نجعل الأرض كفاتا أحياء وأمواتا فرموده كفات به معناي مساكن است .
آنگاه اضافه كرده كه امير المؤمنين (عليهالسلام) در مراجعتش از صفين به قبرها نظر انداخت ، و آنگاه فرمود : اينجا كفات اموات است ، يعني منزلگاه ايشان است و سپس نظر انداخت به خانههاي كوفه و فرمود : اينها كفات زندگان است ، آنگاه اين آيه را تلاوت كرد : أ لم نجعل الأرض كفاتا أحياء و أمواتا .
مؤلف : و در كتاب معاني الاخبار به سند خود از حماد از امام صادق (عليهالسلام) روايت كرده كه آن جناب نظري به مقابر انداخت ، و سخناني كه در حديث قبل آمده بود به زبان آورد .
و در همان كتاب در تفسير جمله و جعلنا فيها رواسي شامخات آمده كه منظور كوههاي مرتفع است .
و نيز در همان كتاب در معناي جمله ذي ثلث شعب آمده كه : در آن ، سه شعبه از آتش است ، و در معناي انها ترمي بشرر كالقصر فرموده شرارههايي از آتش كه به بزرگي قصرها و كوهها است .
و نيز در همان كتاب در تفسير ان المتقين في ظلال و عيون آمده كه فرمود : در سايههايي از نور كه روشنتر از نور خورشيد است .
و در مجمع البيان در ذيل آيه و اذا قيل لهم اركعوا لا يركعون ميگويد : مقاتل گفته
ترجمة الميزان ج : 20ص :254
اين آيه در باره قبيله ثقيف نازل شد ، كه رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) به ايشان دستور داد نماز بخوانند ، و آنها گفتند لا ننحني يعني ما هرگز قامت خم نميكنيم .
البته در روايت به جاي كلمه لا ننحني لا نحني آمده .
آنگاه گفتند قامت خم كردن ننگي است بر ما ، پس رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) فرمود : ديني هم كه ركوع و سجود نداشته باشد چيزي ندارد .
مؤلف : در انطباق اين قصه - كه حتما بايد بعد از هجرت و وجوب نماز واقع شده باشد - با آيه مورد بحث خفائي هست ، و آنطور كه بايد روشن نيست .
و در تفسير قمي در باره آيه قبلي آمده كه وقتي به ايشان گفته ميشود : امام را دوست بداريد و ولايتش را بپذيريد ، نميپذيرند .
مؤلف : اين روايت هم از باب تطبيق كلي بر مصداق است ، نه از باب تفسير.