وسوس های شیطان را نشنوید

وسوسه شیطان را نشنوید !


شنیدن توصیه از مردان خدا اثری دوچندان در مقایسه با دیگران دارد حال اگر این توصیه ها از زبان مردی باشد که به حق او را احیاگر قرآن در عصر حاضر خوانده اند و با آیات وحی در ارتباط باشد این اثر چندین برابر می شود که رشد جهشی عمل به قرآن در 3 دهه عمر پر برکت انقلاب اسلامی خود شاهدی بر این مدعا است چراکه "بر دل نشیند سخنی که از دل برآید".


قرآن حکیم
تصور نکنید که قرائت بدون معرفت اثری ندارد که این وسوسه شیطان است !

آنچه در ذیل می آید توصیه های امام خمینی (ره) معمار کبیر انقلاب در باب انس با آیات الهی به عنوان شفا بخش ترین نسخه آلام بشری در هر عصر و زمان است .

ارتباط با قرآن هر چند فقط با قرائت

فرزندم احمد! با قرآن این بزرگ کتاب معرفت آشنا شو، اگر چه با قرائت آن و راهی از آن به سوی محبوب باز کن و تصور نکن که قرائت بدون معرفت اثری ندارد که این وسوسه شیطان است.

آخر این کتاب از طرف محبوب است برای تو و برای همه کس و نامه محبوب؛ محبوب است اگر چه عاشق و محب مفاد آن را نداند و با این انگیزه حب محبوب که کمال مطلوب است به سراغت آید و شاید دستت گیرد .(وعده دیدار، نامه 8/2/1361)

هدف از تلاوت قرآن

مطلوب در تلاوت قرآن شریف آن است که در اعماق قلب انسان تأثیر کند و باطن انسان صورت کلام الهی گیرد و از مرتبه ملکه به مرتبه تحقق رسدو اشاره به این فرموده آنجا که معصوم (ع) می فرماید: "جوان مؤمن اگر قرآن را قرائت کند، قرآن در گوشت و خون او وارد می شود."

و این کنایه از آن است که صورت قرآن در قلب مستقر و جایگزین گردد به طوری که خود باطن انسان ،کلام الله مجید و قرآن حمید گردد به اندازه لیاقت و استعدادش.

مبداء سجده ننمودن ابلیس، خود بینی و عجب بوده که : " أَنَا خَیرٌْ مِّنْهُ خَلَقْتَنىِ مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِین‏" "من از او بهترم مرا از آتش آفریده‏اى و او را از گل‏ افریدی "(اعراف-12) زد. و این خودبینی اسباب خود خواهی و خود فروشی- که استکباراست- شد... پس مطرود درگاه شد.

تفکر و تطبیق

یکی از آداب مهمه قرائت قرآن که انسان را به نتایج بسیار و استفادات بی شمار نایل کند،"تطبیق" است. آنچنان که در هر آیه از آیات شریفه که تفکر می کند، مفاد آن را با حال خود منطبق و نقصان خود را به واسطه آن مرتفع کند و امراض خود را بدان شفا دهد.

مثلا در قضیه شریفه حضرت آدم (ع) ببیند سبب مطرود شدن شیطان از بارگاه قدس با آن همه سجده ها و عبادت های طولانی چه بوده، خود را از آن تطهیر کند؛ زیرا مقام قرب الهی جای پاکان است، با اوصاف و اخلاق شیطانی قدم در آن بارگاه قدس نتوان گذاشت.

نور کتاب قرآن

از آیات شریفه استفاده می شود که مبداء سجده ننمودن ابلیس، خود بینی و عجب بوده که : " أَنَا خَیرٌْ مِّنْهُ خَلَقْتَنىِ مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِین‏" "من از او بهترم مرا از آتش آفریده‏اى و او را از گل‏ افریدی "(اعراف-12) زد. و این خودبینی اسباب خود خواهی و خود فروشی- که استکباراست- شد... پس مطرود درگاه شد.

مهمترین مانع فهم قرآن

یکی از حجب که مانع از فهم قرآن شریف و استفاده از معارف و مواعظ این کتاب آسمانی است،حجاب معاصی و کدورات حاصله از طغیان و سرکشی نسبت به ساحت قدس پروردگار عالمیان است که قلب را حاجب شود از ادراک حقایق و باید دانست که از برای هر یک از اعمال یا سیئه چنانچه در عالم ملکوت صورتی است مناسب با آن، در ملکوت نفس نیز صورتی است که به واسطه آن در باطن ملکوت نفس یا نورانیت حاصل و قلب مطهر و منور گردد و در این صورت نفس چون آینه صیقل صافی گردد که لایق تجلیات غیبیه و ظهور حقایقِ و معارف آن شود و یا ملکوت نفس ظلمانی و پلید شود و در این صورت قلب چون آینه زنگار زده و چرکین گردد که حصول معارف الهیه و حقایق غیبیه در آن عکس نیفکند.(قرآن از دیدگاه امام خمینی، صص103،113،125)

یکی از حجب که مانع از فهم قرآن شریف و استفاده از معارف و مواعظ این کتاب آسمانی است،حجاب معاصی و کدورات حاصله از طغیان و سرکشی نسبت به ساحت قدس پروردگار عالمیان است که قلب را حاجب شود از ادراک حقایق

ریشه تمامی جهالت ها وانکار نبوت‌ها و ولایت ها نپرداختن به مغز قرآن است !

بررسی آثار امام خمینی(ره) نشان می‌دهد که ایشان بنابر دیدگاه عرفانی خود، تأویل را بیشتر به معنای ثانوی کلام، یعنی برداشت باطنی از ظواهر الفاظ قرآن دانسته‌اند؛ چنان‌که در یکجا به مناسبت بحث از قلوب معوجه مختلط با هواهای نفسانیه، می گویند:

"تأویل کتاب الهی که عبارت از برگرداندن صورت به معنی و قشر به لبّ است، به طور کمال میسّر نشود، مگر برای آنان که خود آنها منحرف و معوج نباشند و جز نور حق – تعالی شأنه – در قلب آنها چیزی نباشد و به مقام مشیّت مطلقه و فنای مطلق که مقام تأویل است، رسیده باشند." (امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل،/311- 312)

قرآن حکیم

اگر چه در این تعریف، مطلق برگرداندن صورت الفاظ آیات به معانی باطنی، تأویل محسوب گردیده، اما از ادامه سخن امام معلوم می شود که تأویل صحیح، آن است که از قلوب منحرف و معوج برنخاسته باشد و به دیگر سخن می‌توان گفت که از دیدگاه ایشان تأویل و به طور کلی تفکر و تأمل در آیات قرآن باید در راستای تأمین هدف قرآن باشد که همان هدایت انسان به راه های سلامت و عروج از حضیض نقص به اوج کمال است ؛

"مقصود از تفکر [در قرآن] آن است که از آیات شریفه جستجوی مقصد و مقصود کند و چون مقصد قرآن، چنانچه خود آن صحیفه نورانیه فرماید، هدایت به سبل سلامت است و اخراج از همه مراتب ظلمات به عالم نور و هدایت به طریق مستقیم است، باید انسان به تفکر در آیات شریفه مراتب سلامت را از مرتبه دانیه آن که راجع به قوای ملکیه است تا منتهی النهایه آن که حقیقت قلب سلیم است – به تفسیری که از اهل بیت (ع) وارد شده که ملاقات کند حق را در صورتی که غیر حق در آن نباشد (کلینی،3/ 26) - به دست آورد." (امام خمینی، آداب الصلوه، /203)

اکتفا به ظاهر موجب هلاکت

ضرورت توجه به باطن قرآن و لزوم تأویل آیات آن در دیدگاه امام خمینی؛ این است که توقف در ظاهر آیات و نرفتن به مغز و باطن، موجب جهل و انکار نسبت به نبوت و ولایت و سبب مرگ و هلاکت است .

"گمان مکن که کتاب آسمانی و قرآن فرو فرستاده ربانی، همین پوسته و صورت است و بدان که ایستادن در حد صورت و ماندن در حد ظاهر و نرفتن به مغز و باطن، مرگ و هلاکت است و ریشه تمامی جهالت ها و پایه تمامی انکار نبوت‌ها و ولایت ها می باشد.» (امام خمینی، شرح دعای سحر، /59-60)

توقف در ظاهر آیات و نرفتن به مغز و باطن، موجب جهل و انکار نسبت به نبوت و ولایت و سبب مرگ و هلاکت است .

به رای خود نمی توان قرآن را تاویل کرد!

امام خمینی(ره)اگر چه در یک جا فرموده اند:"ما به رأی خودمان نمی توانیم قرآن را تأویل کنیم. ما باید: "انما یعرف القرآن من خوطب به" (حر عاملی، 27/185) ما از طریق وحی و از طریق وابستگان به وحی قرآن را اخذ کنیم و بحمد الله از آن راه هم غنی هستیم." (صحیفه امام، 18/423)

اما این علم را منحصر به اهل بیت عصمت و طهارت (ع) نمی دانند و علاوه بر اینکه تأویلات عرفانی زیادی در آثار خود دارند، حصول این علم را برای پیروان معصومین (ع) که با قدم طهارت و تهذیب نفس از زمره عالمان ربانی راسخ در علم در آمده و به تبع اهل بیت (ع) مصداق آیه : " وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ " (آل عمران/7) گشته اند، ممکن می داند .

قرآن حکیم
صورت بدون معنی مانند پیکری است بدون روح

البته از دیدگاه امام خمینی (ره) پرداختن به تأویل عرفانی و توجه به معانی باطنی به معنای نادیده گرفتن ظاهر آیات و تفسیر آنها نیست؛ چنان که ایشان می‌فرمایند:

"پس عارف کامل کسی است که همه مراتب را حفظ کند و حق هر صاحب حقی را ادا کند و دارای هر دو چشم و هر دو مقام و هر دو نشأه باشد، ظاهر و باطن کتاب را قرائت کند و در صورت و معنایش و تفسیر و تأویلش تدبر نماید؛ که ظاهر بدون باطن و صورت بدون معنی مانند پیکری است بدون روح، و دنیایی است بدون آخرت؛ همان گونه که باطن را به جز از رهگذر ظاهر نمی توان به دست آورد؛ زیرا دنیا کشتزار آخرت است. پس کسی که فقط ظاهر را بگیرد و در همان جا بایستد، تقصیر کرده و خود را معطل نموده است و آیات و روایات بسیاری نیز بر رد آن است که دلالت دارد بر اینکه تدبر در آیات الله و تفکر در کتاب های الهی و کلماتش را نیکو شمرده، و بر آن کس که از تدبر و تفکر روی بگرداند و در قشر و ظاهر آیات و روایات متوقف گردد، اعتراض دارند و کسی که فقط راه باطن را پیش گیرد بدون آنکه به ظاهر نگاه کند، خودش از صراط مستقیم گمراه و دیگران را نیز گمراه خواهد نمود. و اما کسی که ظاهر را برای وصول به حقایق بگیرد و نگاهش [همچون نگاه] به آینه برای دیدن جمال محبوب باشد، اوست که راه مستقیم را پیموده و قرآن را همچنان که شاید، تلاوت نموده و از آنان که از ذکر رب اعراض کرده اند، نخواهد بود. و خداست که به حقیقت کتابش داناست و علم کتاب نزد اوست".(امام خمینی، شرح دعای سحر، 98).

طب قرآنی

مقدمه ای بر طب قرآنی
با درود و سلام خداوند يكتا و بي همتا را كه براي هدايت ما انسانها پيامبراني از جنس خود ما ارسال كرد.
پيامبران براي هدايت و ارتقا افكار انسانها بر گزيده شده اند.

ارزش و مقام هر انساني به طرز تفكر و انديشه اوست. خداوند متعال صاحب قدرت لايزال و بي منتهاست!
همة نعمتهاي بيكران را او به ما ارزاني داشته است و منتي ننهاده است ، جز در يك مورد و آن هم نعمت پيامبري است! قرآن كريم در اين مورد چنين بياني دارد.

لَقَدْ مَنَّ الله عَلَي المُومِنينَ اِذْ بَعَثَ فِيهمْ رَسُولاً مِنْ اَنفُسِهمْ يَتْلوا عَلَيْهمْ آياتِهِ وَ يُزَكّيهمْ وَ يُعَلّمُهُمْ الكِتَابَ وَ الحِكْمَةَ وَ اِنْ كَانُوا مِنْ قَبْل لَفِي ضَلَالٍ مُبين (سوره آل عمران آيه ۱۶۴).

پيامبري نعمت بزرگي است كه خداوند متعال براي تكامل فكري و ارتقاء عقلي ما انسانها ارزاني داشته است كه آخرين آنها پيامبر گرامي اسلام حضرت محمد (ص) است.

هر پيامبري معجزه اي براي اثبات حقانيت خود داشته است، پيامبر گرامي اسلام نيز از اين قائده مستثني نبوده. معجزه او قرآن كريم مي باشد كه در حقيقت معجزه ابدي است!

در واقع سلامت و سعادت هر انساني منوط به درك و فهم قرآن و بكار بستن آن در زندگي روزمره است.

امروزه در بين ما مسلمين دو امر مهم و ضروري مظلوم واقع شده و همين امر باعث عقب ماندگي مسلمين شده است. آن دو امر عبارتند از: خداوند ذوالجلال والاكرام و قرآن كريم.

خداوند در اين زمينه در قرآن مجيد چنين بياني دارد:

( اَفَلَا يَتَدَّبَرُونَ القُرْآنَ سوره نساء آيه ۸۲ )

چرا در مورد قرآن تدبر و تفكر نمي كنيد !؟
شما خواننده گرامي و محترم آيا تا كنون در اين زمينه تفكر و تدبري داشته ايد يا خير؟
شما خواننده گرامي آيا چنين تصميمي تا كنون به فكرتان خطور كرده است يا نه؟

اما انسان حقيقتي است كه خداوند متعال آن را بعد از خلقت كليه موجودات آفريد، در حقيقت انسان مخلوقي است جديدالخلقه نسبت به ساير مخلوقات.
خداوند متعال از اين خلقت بسيار خرسند گرديد كه در سوره مباركه مومنون آيه ۱۴ چنين مي فرمايد:

( فَتَبَارَكَ الله اَحْسَنُ الخَالِقِينَ )

انسان چگونه موجودي است كه خداوند از خلق كردن آن احساس رضايت و خشنودي مي كند؟!
مشخص ترين و بارز ترين تفاوت انسان با ساير موجودات در اين برتري هاست كه او را متمايز كرده است:

* تكلم
* تفكر
* خلاقيت و ابداعات و اختراعات

با كمي دقت در اين سه مورد فوق در مي يابيم كه انسان حقيقتاً موجود خارق العاده اي است. او مي تواند شگفتي آفرين باشد و تحولات عظيمي را در جهان ايجاد كند، قوانين طبيعت را كشف كند و در ادب و فرهنگ و هنر موثر باشد، با تفكر و انديشه به مجهولات دست يابد.

حال انسان با اين همه قدرت و توانائي فكر و خلاقيت مي تواند به حال خود رها شود؟!
برنامه اي براي ادامه‌ حيات و زندگي نداشته باشد؟ با كمي تامل و تفكر در مي يابيم كه خداوند منان انسان را به حال خويش رها نكرده و براي بهبودي زندگي و مترقي شدن او پيامبراني را فرستاده است.

هر پيامبري براي اثبات ادعاي خود مجهز به معجزه اي بوده است و آخرين آنها كه پيامبر عظيم الشان اسلام بوده و خداوند او را ( رحمة للعالمين ) ناميده و او را مجهز به معجزه ‌ابدي به نام قرآن كريم نموده است.
اين كتاب در حقيقت براي كليه انسانهاي موجود در جهان خلقت كافي بوده و مي تواند سعادت و سلامت آنان را تضمين كرده و به سر چشمه‌ خرد و نيكي برساند.

يكي از شگفتيهاي اين كتاب جامع بودن آن و بيان كلية‌ نيازمنديهاي هر انساني است كه در آيات ۲۷ و ۱۰۹ سورة‌ مباركة لقمان و كهف بيان شده است . مي توان با درك و فهم اين كتاب الهي در تمام ابعاد زندگي برنامه ربزي دقيق و منظمي داشت و موفقيتهاي جالبي را بدست آورد و حرف اول را در جهان اعلام كرد!

پيامبر گرامي اسلام علم را دو گونه بيان مي كند و مي فرمايد:

العِلمُ عِلمَانِ: عِلمُ الاديَان و عِلمُ الابْدَان

يعني : علم دو گونه است : علم دين و علم طب.

در حقيقت افرادي كه از علم طب سر رشته اي ندارند، براحتي نمي توانند خود شناسي داشته باشند، در واقع خود شناسي پايه و اساس دين باوري است. پيامبر گرامي اسلام در اين زمينه چنين مي فرمايد:

مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبّهُ

جالب اين كه اين دو علم به وضوح در قرآن كريم بيان شده است و مي توان از آن به خوبي استفاده بهينه كرد و زندگي را روز به روز شيرين تر كرده و از زندگي لذت برد و به آرامش دست يافت.

اولين آياتي كه به پيامبر بزرگ اسلام نازل شد، آياتي بود در مورد طب!
اِقرَا باسْمِ رَبّكَ الذي خَلَقَ ، خَلَقَ الانسَانَ مِن عَلَقَ

علق چيست ؟
علق همان تركيب اسپرماتوزوئيد با اوول است. مگر اين غير از علم طب است؟

جالب توجه اين كه در قرآن كريم بوضوح حتي سلولهاي بنيادي بيان شده است! بنده حقير فعلاَ در حال تدوين آن هستم و به اميد خدا در آينده نزديك آن را تقديم عزيزان هموطن خواهم كرد.

جدول اطلاعات قرآن (سوره ، تعداد آیات ، کلمات ، حروف)

جدول اطلاعات قرآن (سوره ، تعداد آیات ، کلمات ، حروف)

عدد

سوره

آیه

کلمات

حروف

1

فاتحه

7

29

142

2

بقره

286

6221

25500

3

آل عمران

200

3480

14525

4

نساء

176

3745

16030

5

مائده

120

2804

11933

6

انعام

165

3850

12254

7

اعراف

206

3825

13877

8

انفال

75

1095

5080

9

توبه

129

4098

10488

10

یونس

109

1832

7567

11

هود

123

1715

7513

12

یوسف

111

1766

7166

13

رعد

43

855

3506

14

ابراهیم

52

831

3434

15

حجر

99

654

2760

16

نحل

128

2840

7707

17

اسرا

111

1533

6460

18

کهف

110

1579

6360

19

مریم

98

982

3802

20

طه

135

1341

5242


جنگهای زمان پیامبر اسلام که در قرآن آمده یا اشاره شده

جنگهای زمان پیامبر اسلام که در قرآن آمده یا اشاره شده

اُحُد

اَحزاب

بَدر

بَنی قُرَيظة

بَنی النَّحلَة

بَنی النَّضير

تَبُوک

الحُدَيبيه و بيعةُ الرِّضوان

حَمراءُ الاَسَد

حُنَين

الخندق

ذاتُ السَّلاسِل

فتح مکه

بعضی از اسامی و صفات روز قيامت در قرآن

بعضی از اسامی و صفات روز قيامت در قرآن:

 

اَلآخِرَة

خافِضَة

اَلحاقَّة

راجِفَة

رادِفَة

رافِعَة

اَلسّاعَة

اَلصّاخَّة

...اَلغاشِيَة

اَلقارِعَة

مَعاد

ميعاد

اَلواقِعَة

اَليومُ الآخِر

يَومُ البَعث

يَومَ تُبلَی السَّرائِر

يَومُ التَّغابُن

يَومُ التَّلاق

يَومُ التَّناد

يَومُ الجَمع

يَومٌ حَديد

يَومُ الحِساب

يَومُ الحَسرَة

يَومُ الحَقّ

يَومُ الخُرُوج

يَومُ اخُلُود

يَومُ الدّين

يَومٌ عَسير

يَومٌ عظيمٌ

يَومٌ عقيم

يَومُ الفَتح

يَومُ الفَصل

يَومُ القيامَة

يَومٌ کبيرٌ

يَومٌ مُحيطٌ

يَومٌ مَشهودٌ

يَومٌ مَعلومٌ

يَومٌ موعودٌ

يَومُ الوَعيد

يَومُ الجَزاء

يَومُ النَّدامَة

يَومُ الشَّهادَة

يَومُ النُّشُور

يَومُ القَضا

 

بعضی از نامهای بهشت که در قرآن آمده

بعضی از نامهای بهشت که در قرآن آمده:

1- جَنّاتُ عَدن                                   2- جَنّاتُ الفِردوس

3- جَنّاتُ المَأویٰ                               4- جَنّاتُ النَّعیم

5- جَنَّةُ الخلد                                 6- جَنَّةٌ عاليةٌ

7- دارُ السَّلام                                8- دارُ القَرار

9- دارُ المُتَّقين                                 10- دارُ المُقامة

11- روضاتُ الجَنّات                        12- طوبیٰ

13- عِلّيّون                                  14- اَلدّارُ الآخِرَة

15- الحُسنیٰ                                 16- فَضل

بعضی از نامهای دوزخ که در قرآن آمده

بعضی از نامهای دوزخ که در قرآن آمده است:

بِئسَ القَرار

بِئسَ المصير

بِئسَ المِهاد

بِئسَ الوِرد المَورُود

الجَحيم

جَهَنَّم

الحافِرة

اَلحُطَمَة

دارُ البَوار

دارُالفاسقين

السّاهرة

السَّعير

السَّقَر

السَّموم

سُوءُ ادّار

الشَّویٰ

اللَّظیٰ

النّار

اَلهاويَة

مقیاس ها در قرآن

مقیاس ها در قرآن

۱-  صاع : تقریباً معادل 3 کیلوگرم

۲-  قِنطار : 6 من است، پوست گاو پر از طلا

۳-  مثقال : معادل یک شانزدهم سیر

۴-  درهم : تقریباً معادل 4 نخود

۵- دینار : یک مثقال شرعی است

**سجده های قرآن

**سجده های قرآن

در قرآن مجید 15 آیه ی سجده دار وجود دارد که بعد از شنیدن یا خواندن 4 آیه ی آن سجده واجب می گردد ، و بر 11 آیه ی دیگر سجده مستحبی است.

*سجده های واجب

1-   آیه 15 سوره سجده

2-   آیه 37 سوره فصلت

3-آخرین آیه سوره نجم

4- آخرین آیه سوره علق

*سجده های مستحب

1-   آخرین آیه سوره اَعراف

2-   آیه 48 سوره نحل

3- آیه 58 سوره مریم

4- آیه 18 سوره حج

5- آیه 77 سوره حج

6- آیه 21 سوره اِنشقاق

7- آیه 15 سوره رعد

8- آیه 107 سوره اسری

9- آیه 25 سوره نمل

10- آیه 60 سوره فرقان

11- آیه 24 سوره ص

کافرانی که نامشان در قرآن آمده است

کافرانی که نامشان در قرآن آمده است

1-   قارون

2-  جالوت

3- آزر

53 آیه در مورد اولین اصل از اصول دین یعنی توحید در قرآن

53 آیه در مورد اولین اصل از اصول دین یعنی توحید در قرآن

ردیف

سوره

آیه

ردیف

سوره

آیه

1

بقره

22

28

مؤمنون

83

2

بقره

115

29

مؤمنون

84

3

آل عمران

2

30

مؤمنون

85

4

آل عمران

18

31

مؤمنون

86

5

نساء

36

32

مؤمنون

87

6

نساء

48

33

مؤمنون

88

7

نساء

87

34

مؤمنون

89

8

نساء

116

35

مؤمنون

90

9

انعام

74

36

مؤمنون

117

10

انعام

75

37

فرقان

2

11

انعام

77

38

فرقان

55

12

انعام

79

39

شعراء

23

13

انعام

80

40

شعراء

24

14

انعام

81

41

شعراء

213

15

انعام

82

42

قصص

68

16

انعام

83

43

فاطر

13

17

یونس

3

44

صافات

4

18

رعد

2

45

زمر

4

19

رعد

3

46

غافر

45

20

رعد

4

47

شوری

6

21

اسراء

42

48

زخرف

84

22

مؤمنون

22

49

دخان

8

23

مؤمنون

34

50

ذاریات

51

24

مؤمنون

52

51

تغابن

13

25

مؤمنون

80

52

جن

20

26

مؤمنون

81

53

اخلاص

1

27

مؤمنون

82

 

فرشتگانی که نامشان در قرآن آمده است

فرشتگانی که نامشان در قرآن آمده است

1- جبرئیل یا روح الامین که هر دو آمده است.

2- مارُوت

3- هاروت

4- میکال

5- مالِک

اعداد و شماره هایی که در قرآن آمده

اعداد و شماره هایی که در قرآن آمده است:

اِثنا عَشَر: دوازده                                                           اِثنان: دو

اَحَدَ: یکی                                                                     اَحَدَ عَشَر: یازده   

اَربَع: چهار                                                                    اَربَعین: چهل

اَلف: هزار                                                                     اَلفَ سَنَةٍ اِلّا خَمسين: 950 سال

اَلفَین: دوهزار                                                                اُلُوف: هزارها

بِضع: از سه تا 10                                                           تِسع: 9

تِسعَة عَشَر: نوزده                                                       تِسعَ وَ تِسعُون: نود و نه

ثالث: سه                                                                    ثانی: دومی

ثَلاث: سه                                                                    ثَلاثَةَ آلاف: سه هزار

ثَلاثَ مائة: سیصد                                                         ثَلاثُون: سی

اَلثُّلث: یک سوم                                                           اَلثُّلُثان: دو سوم

ثَمانی: هشت                                                             اَلثُّمن: یک هشتم

حُقب: هفتاد سال                                                        الخامِسَة: پنجمین

خُمس: یک پنجم                                                        خَمسَة: پنج

خَمسةَ آلاف: پنج هزار                                                خَمسین: پنجاه

خَمسين اَلف: پنجاه هزار                                             رابع: چهارمی

رُباع: چهار تا چهار تا                                                    الرُّبع: یک چهارم

سَبع: هفت                                                               سَبعون: هفتاد

سِتَّة: شش                                                              سِتّین: شصت

عَشَر: ده                                                                 عِشرون: بیست

عُصبَة: از ده تا چهل                                                  مِائَةَ اَلف: صد هزار

مِأتَين: دویست                                                         مَثنیٰ: دو تا دو تا

 

پوشیدنی ها در قرآن

پوشیدنی ها در قرآن:

اِستَبرَق: دیبای سبز                                     اَکِنَّة: ج کنان، پوشش

ثِیاب: ج ثَوب، جامه                                        جَلابیب: ج جلباب، پیراهن، روسری

حَریر: پرنیان                                                دِفء: پوشش گرم

سُندس: دیبا                                               عَبقَرِّی: لباس گرانبها، فرش

قَمیص: پیراهن                                            کَسوَة: پوشیدنی (لباس)

لَبوس: پوشش، زره                                       نَعلَین: کفش

حیواناتی که نامشان در قرآن آمده

حیواناتی که نامشان در قرآن آمده است:

بَعیر: شتر                                                            بِغال: استر

بَقَر: گاو                                                               بَقَرَة: ماده گاو

ثُعبان: مار بزرگ                                                     اَلجانّ: مار

جِراد: ملخ                                                            جَمال: شتران

جَوارِح: سگ و مرغ شکاری                                    اَلجِیاد: اسب نیکو

حام: شتر آزاد                                                      حِمار: خر

حَمُولَة: شتران بارکش                                        حُوت: ماهی

حَيَّةٌ: مار                                                            حیتان: ماهی ها

خَنازير: خوک ها                                                  فیل

قِرَدَة: میمون                                                     قَسوَرَة: شیر

اَلقُمَّل: شپش                                                    اَلکَلب: سگ

اَلمعز: بز                                                           اَلموریات: اسبان

اَلنّاقَة: شتر ماده                                                اَلنَّعجَة: میش ماده

اَلنَّحل: زنبور عسل                                              اَلنَّمل: مورچه

هُدهُد: شانه بسر                                                 وَصيلَة: گوسفند ماده

اَبابیل: دسته های مرغان                                       اِبِل: شتر

اَنعام: چهار پایان                                                  اَوبار: پشم شتر

بُحَیرَه: ماده شتر                                                  بُدن: قربانی که به مکه فرستد

بَعوضَة: پشه                                                      خَیل: اسبان

دابَّة: جنبنده                                                      دابَّةُ الاَرض: موریانه

دَواب: جنبندگان                                                اَلذِّئب: گرگ

اَلذُّباب: مگس                                                 اَلسّائِبَة: شتر آزاد که برای نذری و قربانی گذاشته شده است.

اَلصّافِنات: اسبانی که وقت ایستادن نوک سم پای چهارم خود را زمین می گذارند.      ضَأن: میش

طائِر: پرنده                                                    اَلعادیات: اسبان دونده

اَلعِجل: گوساله                                              اَلعَرِم: موش صحرایی

اَلعِشار: شتران ده ماهه آبستن                          عنکبوت

عَوان: گاو میان سال                                       اَلغُراب: کلاغ

اَلغَنَم: گوسفند                                              فَراش: پروانه

رنگهایی که در قرآن آمده

رنگهایی که در قرآن آمده است:

اَبیَض: سفید                                                           اَخضَر: سبز

حُمر: ج اَحمَر و حَمراء، سرخ                                        فاقِع: زرد

اَحویٰ: سیاه متمایل به سبز                                      اَسوَد: سیاه

صَفراء: زرد                                                              مُدهامَّتان: سبز سیه فام

نام گیاهانی که در قرآن آمده

نام گیاهانی که در قرآن آمده است:

اَثل: شوره،گز                                                       ضَریع: خار خشک زهردار

بَصَل: پیاز                                                            عَدَس: یکی از حبوبات

اَعناب: انگورها                                                      طَلح: درخت موز

بَقل: تره                                                               طَلع: شکوفه درخت خرما

حَبّ: دانه                                                             عُرجُون: چوب خوشه خرما

خَشَب: چوب                                                        عَصف: برگ خشک

خَمط: میوه ی درخت اراک،تلخ از هر چیزی                    فاکِهَة: میوه

رُطَب: خرمای تازه                                                    فُوم: سیر

رُمّان: انار                                                               قِنو: خوشه خرما

زَقُّوم: درختی است در جهنم                                     نَبات: روئیدنی ها

زَنجَبیل: ریشه نباتی                                               نَخل: درخت خرما

سُنبُلَة: خوشه گندم                                                نَویٰ: هسته خرما

شَجَر: درخت                                                           وَرَقَه: برگ درخت

قِمطیر: پوسته درخت خرما                                       نَجم: گیاه بی ساقه

مَعرُوشات: درختانی که سقفی و عرشی میخواهند.    نَقیر: شکاف هسته خرما

هَشیم: گیاه خشک نرم شده                                   یَقطین: کدو (بوته کدو)

شهرها و اماکن و کوههایی که نامشان در قرآن آمده

شهرها و اماکن و کوههایی که نامشان در قرآن آمده است:

بَکَّة : نام دیگر مکّه است

یَثرِب: نام قدیمی مدینه

بَدر: قریه ای در نزدیکی مدینه که اولین جنگ مسلمانان با کفار در آنجا ولقع شد.

اُحُد: نام محلی است که مسلمانان با کفار جنگیدند.

حُنَین: قریه ای است نزدیک طائف

مِصر و بابِل: به مناطق جغرافیایی رجوع کنید.

اَلاَيکَة: کشور قوم شعیب

حِجر: منازلی در ناحیه شام کنار وادیَ القُریٰ

اَحقاف: کوههای شن میان عمان و حَضَر موت.

طُورِ سيناء: کوهی است که حضرت موسی از آنجا از طرف خداوند مورد ندا واقع شد.

جُودی: نام کوهی که کشتی نوح در آنجا قرار گرفت.

طُوی: نام درّه ای است.

کَهف: محل اصحاب کهف

رَقيم: بعضی گفته اند نام محلی است که اصحاب کهف از آن خارج شدند و بعضی گفته اند نام دره ای است.

اَلعِرَم: نام دره ای است.

حَرد: نام قریه ای است.

صَريم: زمینی است در یمن که به این اسم خوانده می شود.

جُرُز: نام زمینی که گیاه در آن روییده نمی شود.

اَلطّاغيه: گفته شده نام سرزمینی است که قوم ثمود در آن هلاک شدند.  

بعضی از اشخاص که قرآن کریم به آنها اشاره کرده و نام نبرده

آسیه: زن فرعون

آصف بن برخیا: وزیر حضرت سلیمان

اَبرهه: اصحاب فیل

اِخوَةُ یوسُف: برادران یوسف

اِسرافیل: یکی از فرشتگان

اَشعیا: یکی از پیامبران

اصحاب کهف

عزیز مصر: در داستان حضرت یوسف

فرزند لقمان

بنیامین: فرزند حضرت یعقوب

بَلعَم باعورا

بلقیس ملکه سباء

برصیصا

زلیخا: زن عزیز مصر

حزقیل

حوّا: همسر حضرت آدم

خِضر

ساره: همسر حضرت ابراهیم

شدّاد

هاجر مادر حضرت اسماعیل

حوارّیون

امرأة نوح: زن حضرت نوح

نمرود

هابیل: فرزند حضرت آدم

مادر حضرت موسی

قابیل: فرزند حضرت آدم

خواهر حضرت موسی

عِزرائیل: ملک الموت

مؤمن آل فرعون

مادر حضرت مریم

حضرت علی(ع) و فاطمه(س) و حسن وحسین(ع) که در آیه مباهله

 به ایشان اشاره شده است.

تفسیر وترجمه ی سوره ناس آیات 6 - 1

ترجمة الميزان ج : 20ص :686


( 114 )سوره ناس مدني است و شش آيه دارد ( 6)


سورة الناس‏


بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ قُلْ أَعُوذُ بِرَب النَّاسِ‏(1) مَلِكِ النَّاسِ‏(2) إِلَهِ النَّاسِ‏(3) مِن شرِّ الْوَسوَاسِ الخَْنَّاسِ‏(4) الَّذِي يُوَسوِس في صدُورِ النَّاسِ‏(5) مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ‏(6)


ترجمه آيات


به نام الله كه بخشنده به همه و مهربان به خواص است .


بگو پناه مي‏برم به پروردگار مردم ( 1 ) .


فرمانرواي مردم ( 2) .


معبود مردم ( 3) .


از شر وسوسه‏گر نهاني ( 4) .


كه در دل مردم وسوسه مي‏كند ( 5) .


چه آنها كه از جنس جن هستند و چه آنها كه از جنس انسانند ( 6) .


بيان آيات


در اين سوره رسول گرامي خود را دستور مي‏دهد به اينكه از شر وسواس خناس ، به خدا پناه ببرد ، و به طوري كه از روايات وارده در شان نزول آن استفاده مي‏شود اين سوره در مدينه نازل شده ، بلكه از آن روايات بر مي‏آيد كه اين سوره و سوره قبليش هر دو با هم نازل شده‏اند .



ترجمة الميزان ج : 20ص687 :


قل اعوذ برب الناس ملك الناس اله الناس طبع آدمي چنين است كه وقتي شري به او متوجه مي‏شود و جان او را تهديد مي‏كند ، و در خود نيروي دفع آن را نمي‏بيند به كسي پناهنده مي‏شود كه نيروي دفع آن را دارد ، تا او وي را در رفع آن شر كفايت كند ، و انسان در اينگونه موارد به يكي از سه پناه ، پناهنده مي‏شود : يا به ربي پناه مي‏برد كه مدبر امر او و مربي او است ، و در تمامي حوائجش از كوچك و بزرگ به او رجوع مي‏كند ، در اين هنگام هم كه چنين شري متوجه او شده و بقاي او را تهديد مي‏كند به وي پناهنده مي‏شود تا آن شر را دفع كرده بقايش را تضمين كند ، و از ميان آن سه پناهگاه ، اين يكي سببي است في نفسه تام در سببيت .


دومين پناه ، كسي است كه داراي سلطنت و قوتي كافي باشد ، و حكمي نافذ داشته باشد ، به طوري كه هر كس از هر شري بدو پناهنده شود و او بتواند با اعمال قدرت و سلطنتش آن را دفع كند ، نظير پادشاهان ( و امثال ايشان ) ، اين سبب هم سببي است مستقل و تام در سببيت .


در اين ميان سبب سومي است و آن عبارت است از الهي كه معبود واقعي باشد ، چون لازمه معبوديت اله و مخصوصا اگر الهي واحد و بي شريك باشد ، اين است كه بنده خود را براي خودخالص سازد ، يعني جز او كسي را نخواند و در هيچ يك از حوائجش جز به او مراجعه ننمايد ، جز آنچه او اراده مي‏كند اراده نكند ، و جز آنچه او مي‏خواهد عمل نكند .


و خداي سبحان رب مردم ، و ملك آنان ، و اله ايشان است ، همچنان كه در كلام خويش اين سه صفت خود را جمع كرده فرموده : ذلكم الله ربكم له الملك لا اله الا هو فاني تصرفون و در آيه زير به علت ربوبيت و الوهيت خود اشاره نموده ، مي‏فرمايد رب المشرق و المغرب لا اله الا هو فاتخذه وكيلا ، و در اين آيه‏اي كه از نظرت مي‏گذرد به علت مالكيت خود اشاره نموده مي‏فرمايد : له ملك السموات و الأرض و الي الله ترجع الامور ، پس اگر قرار است آدمي در هنگام هجوم خطرهايي كه او را تهديد مي‏كند به ربي پناهنده شود ، الله


ترجمة الميزان ج : 20ص :688


تعالي تنها رب آدمي است و به جز او ربي نيست ، و نيز اگر قرار است آدمي در چنين مواقعي به پادشاهي نيرومند پناه ببرد ، الله سبحانه ، پادشاه حقيقي عالم است ، چون ملك از آن او است و حكم هم حكم او است .


و اگر قرار است بدين جهت به معبودي پناه ببرد ، الله تعالي معبودي واقعي است و به جز او اگر معبودي باشد قلابي و ادعايي است .


و بنابر اين جمله قل اعوذ برب الناس ، دستوري است به رسول خدا (صلي‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏) ، به اينكه به خدا پناه ببرد ، از اين جهت كه خداي تعالي رب همه انسانها است و آن جناب هم يكي از ايشان است ، و نيز خداي تعالي ملك و اله همه انسانها است و آن جناب هم يكي از ايشان است .


از آنچه گذشت روشن شد كه : اولا : چرا در ميان همه صفات خداي تعالي خصوص سه صفت : ربوبيت و مالكيت و الوهيت را نام برد ؟ و نيز چرا اين سه صفت را به اين ترتيب ذكر كرد ، اول ربوبيت ، بعد مالكيت ، و در آخر الوهيت ؟ و گفتيم ربوبيت نزديك‏ترين صفات خدا به انسان است و ولايت در آن اخص است ، زيرا عنايتي كه خداي تعالي در تربيت او دارد ، بيش از ساير مخلوقات است .


علاوه بر اين اصولا ولايت ، امري خصوصي است مانند پدر كه فرزند را تحت پر و بال ولايت خود تربيت مي‏كند .


و ملك دورتر از ربوبيت و ولايت آن است ، همچنان كه در مثل فرزندي كه پدر دارد كاري به پادشاه ندارد ، بله اگر بي سرپرست شد به اداره آن پادشاه مراجعه مي‏كند ، تازه باز دستش به خود شاه نمي‏رسد ، و ولايت هم در اين مرحله عمومي‏تر است ، همچنان كه مي‏بينيم پادشاه تمام ملت را زير پر و بال خود مي‏گيرد ، و اله مرحله‏اي است كهدر آن بنده عابد ديگر در حوائجش به معبود مراجعه نمي‏كند ، و كاري به ولايت خاص و عام او ندارد ، چون عبادت ناشي از اخلاص دروني است ، نه طبيعت مادي ، به همين جهت در سوره مورد بحث نخست از ربوبيت خداي سبحان و سپس از سلطنتش سخن مي‏گويد ، و در آخر عالي‏ترين رابطه بين انسان و خدا يعني رابطه بندگي را بياد مي‏آورد ، مي‏فرمايد : قل اعوذ برب الناس ملك الناس اله الناس .


و ثانيا : روشن گرديد كه چرا جمله‏هاي رب الناس ، ملك الناس ، اله الناس را متصل و بدون واو عاطفه آورد ، خواست تا بفهماند هر يك از دو صفت الوهيت و سلطنت سببي مستقل در دفع شر است ، پس خداي تعالي سبب مستقل دفع شر است ، بدين


ترجمة الميزان ج : 20ص :689


جهت كه رب است ، و نيز سبب مستقل است بدين جهت كه ملك است ، و نيز سبب مستقل است بدين جهت كه اله است ، پس او از هر جهت كه اراده شود سبب مستقل است ، و نظير اين وجه در دو جمله الله احد الله الصمد گذشت .


و نيز با اين بيان روشن گرديد كه چرا كلمه ناس سه بار تكرار شد ، با اينكه مي‏توانست بفرمايد : قل اعوذ برب الناس و الههم و ملكهم چون خواست تا به اين وسيله اشاره كند به اينكه اين سه صفت هر يك به تنهايي ممكن است پناه پناهنده قرار گيرد ، بدون اينكه پناهنده احتياج داشته باشد به اينكه آن دو جمله ديگر را كه مشتمل بر دو صفت ديگر است به زبان آورد ، همچنان كه در صريح قرآن فرموده : خداي تعالي اسمائي حسني دارد ، به هر يك بخواهيد مي‏توانيد او را بخوانيد ، اين بود توجيهات ما در باره آيات اين سوره ، ولي مفسرين در توجيه هر يك از سؤالهاي بالا وجوهي ذكر كرده‏اند كه دردي را دوا نمي‏كند .


من شر الوسواس الخناس در مجمع البيان ، آمده كه كلمه وسواس به معناي حديث نفس است ، به نحوي كه گويي صدايي آهسته است كه بگوش مي‏رسد ، و بنا به گفتهوي كلمه وسواس مانند كلمه وسوسه مصدر خواهد بود ، و ديگران آن را مصدري سماعي و بر خلاف قاعده دانسته‏اند ، چون قاعده اقتضا مي‏كرد واو اول اين كلمه به كسره خوانده شود ، همچنان كه حرف اول مصدر ساير افعال چهار حرفي به كسره خوانده مي‏شود ، مثلا مي‏گويند : دحرج ، يدحرج ، دحراجا و زلزل ، يزلزل زلزالا و به هر حال ظاهر اين آيه - همانطور كه ديگران نيز استظهار كرده‏اند - اين است كه : مراد از اين مصدر معناي وصفي است ، كه مانند جمله زيد عدل - زيد عدالت است به منظور مبالغه به صيغه مصدر تعبير شده است .


و از بعضي نقل شده كه اصلا كلمه مورد بحث را صفت دانسته‏اند ، نه مصدر .


و كلمه خناس صيغه مبالغه از مصدر خنوس است كه به معناي اختفاي بعد از ظهور است .


بعضي گفته‏اند : شيطان را از اين جهت خناس خوانده كه به طور مداوم آدمي را وسوسه مي‏كند ، و به محضي كه انسان به ياد خدا مي‏افتد پنهان مي‏شود و عقب مي‏رود ، باز همينكه انسان از ياد خدا غافل مي‏شود ، جلو مي‏آيد و به وسوسه مي‏پردازد .



ترجمة الميزان ج : 20ص :690


الذي يوسوس في صدور الناس اين جمله صفت وسواس خناس است ، و مراد از صدور ناس محل وسوسه شيطان است ، چون شعور و ادراك آدمي به حسب استعمال شايع ، به قلب آدمي نسبت داده مي‏شود كه در قفسه سينه قرار دارد ، و قرآن هم در اين باب فرموده : و لكن تعمي القلوب التي في الصدور .


من الجنة و الناس اين جمله بيان وسواس خناس است ، و در آن به اين معنا اشاره شده كه بعضي از مردم كساني هستند كه از شدت انحراف ، خود شيطاني شده و در زمره شيطانها قرار گرفته‏اند ، همچنان كه قرآن در جاي ديگر نيز فرموده : شياطين الانس و الجن .


و اما اينكه بعضي گفته‏اند كه كلمه ناس هم بر جماعتي از انسانها اطلاق مي‏شود و هم بر جماعتي از جن ، و جمله من الجنة و الناس بيانگر اين معناي اعم است .


سخني است بي‏دليل كه نبايد بدان اعتناء نمود .


همچنين به اين سخن كه بعضي گفته‏اند كه : كلمه و الناس عطف است بر كلمه وسواس ، و معناي عبارت اين است كه : پناه مي‏برم به خدا از شر وسواس خناس كه از طائفه جن هستند ، و از شر مردم .


چون اين معنايي است كه همه مي‏دانند از فهم بدور است .


بحث روايتي


در مجمع البيان است كه ابو خديجه از امام صادق (عليه‏السلام‏) روايت كرده كه فرمود : جبرئيل نزد رسول خدا (صلي‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏) آمد در حالي كه آن جناب بيمار بود ، پس آن جناب را با دوسوره قل أعوذ و سوره قل هو الله احد افسون نموده ، سپس گفت : بسم الله ارقيك و الله يشفيك من كل داء يؤذيك خذها فلتهنيك - من تو را به نام خدا افسون مي‏كنم ، و خدا تو را از هر دردي كه آزارت دهد شفا مي‏دهد ، بگير اين را كه گوارايت باد پس رسول خدا (صلي‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏) گفت : بسم الله الرحمن الرحيم قل اعوذ


ترجمة الميزان ج : 20ص :691


برب الناس ... .


مؤلف : بعضي از رواياتي كه در شان نزول اين سوره وارد شده در بحث روايتي گذشته گذشت .


و باز در مجمع البيان است كه از انس بن مالك روايت شده كه گفت : رسولخدا (صلي‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏) فرمود : شيطان پوزه خود را بر قلب هر انساني خواهد گذاشت ، اگر انسان به ياد خدا بيفتد ، او مي‏گريزد و دور مي‏شود ، و اما اگر خدا را از ياد ببرد ، دلش را مي‏خورد ، اين است معناي وسواس خناس .


و در همان كتاب آمده كه عياشي به سند خود از أبان بن تغلب ، از جعفر بن محمد (عليهماالسلام‏) روايت كرده كه فرمود : رسول خدا (صلي‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم‏) فرموده : هيچ مؤمني نيست مگر آنكه براي قلبش در سينه‏اش دو گوش هست ، از يك گوش فرشته بر او مي‏خواند و مي‏دمد ، و از گوش ديگرش وسواس خناس بر اومي‏خواند ، خداي تعالي به وسيله فرشته او را تاييد مي‏كند ، و اين همان است كه فرموده : و ايدهم بروح منه - ايشان را به روحي از ناحيه خود تاييد مي‏كند .


و در امالي صدوق به سند خود از امام صادق (عليه‏السلام‏) روايت كرده كه فرمود : وقتي آيه و الذين اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم ، نازل شد ابليس به بالاي كوهي در مكه رفت كه آن را كوه ثوير مي‏نامند .


و به بلندترين آوازش عفريت‏هاي خود را صدا زد ، همه نزدش جمع شدند ، پرسيدند اي بزرگ ما مگر چه شده كه ما را نزد خود خواندي ؟ گفت : اين آيه نازل شده ، كداميك از شما است كه اثر آن را خنثي سازد ، عفريتي از شيطانها برخاست و گفت : من از اين راه آن را خنثي مي‏كنم .


شيطان گفت : نه ، اين كار از تو بر نمي‏آيد .


عفريتي ديگر برخاست و مثل همان سخن را گفت ، و مثل آن پاسخ را شنيد .


وسواس خناس گفت : اين كار را به من واگذار ، پرسيد از چه راهي آن را خنثي خواهي كرد ؟ گفت : به آنان وعده مي‏دهم ، آرزومندشان مي‏كنم تا مرتكب خطا و گناه شوند ، وقتي در گناه واقع شدند ، استغفار را از يادشان مي‏برم .


شيطان گفت : آري تو ، به درد اين


ترجمة الميزان ج : 20ص692 :


كار مي‏خوري ، و او را موكل بر اين ماموريت كرد ، تا روز قيامت .


مؤلف : در اوائل جلد هشتم اين كتاب گفتاري در اين باره گذشت .


- الحمد لله كه اين كتاب به پايان رسيد ، و فراغت از تاليف آن در شب مبارك قدر يعني بيست و سوم ماه مبارك رمضان سال هزار و سيصد و نود و دوي هجري اتفاق افتاد و الحمد لله علي الدوام و الصلوة علي سيدنا محمد و اله و السلام .


مترجم : سپاس خداي را كه توفيق ترجمه تفسير الميزان را به اين بنده ناچيزش عطا فرمود ، و ترجمه آخرين جلدش در روز عيد غدير به پايان رسيد .


اميد آن دارم كه اين خدمت ناچيز در درگاه ربوبيتش و در پيشگاه مقدس خاتم الانبيا ، و اوصياي گرام آن حضرت مقبول افتد .


و خداوند عز و جل در اين ترجمه بركتي قرار دهد تا افراد بيشتري از آن منتفع گردند .


در اينجا به ياد خاطره‏اي كه با مرحوم استادم علامه طباطبائي داشتم افتادم كه فرمود : شخصي مرحوم پدرم را در خواب ديد ، حال او را و نظري كه به فرزندش دارد سؤال كرد ، آن مرحوم فرموده بود از محمد حسين راضي نيستم ، زيرا او با نوشته‏هايش سرمايه كلاني براي خود فراهم آورده و چيزي به من نداده ، مرحوم استاد وقتي اين ماجرا را نقل كرد اشك از چشمانش جاري شد و به من فرمود : من ثواب تفسير الميزان را به روح والدينم اهدا نمودم .


به ايشان عرض كردم من نيز ثواب ترجمه آن را به روح والدينم اهدا نمودم ، اميد است خداي عز و جل به لطف و كرم خود اين هديه را با صفات مضاعف در حساب آنان بنويسد .


از همه خوانندگان عزيز و محترم التماس دعا دارم .


و الحمد لله و الصلوة علي رسول الله و علي آله خزائن رحمة الله و اللعن علي اعدائهم اعداء الله .


سيد محمد باقر شريف موسوي ، معروف به سيد محمد باقر موسوي همداني فرزند حجة الاسلام و المسلمين مرحوم سيد هادي گروسي تغمده الله بغفرانه .